در قبر خوابيدهام بلند ميشوم نقاشي ميكشم و دوباره به قبر باز ميگردم
از زمان گسستهام
چيزي به زمان وصلم نميكند
مسووليتي ندارم
جز اينكه ساعت ٧ در را براي كسي باز كنم
اين تنها جاييست كه مهم ميشوم
غير از اين
هر جاي ديگري هم كه نباشم
بعيد است كسي دنبالم بيايد
يا در صحنهاي خللي حاصل شود
در قبر خوابيدهام
روزها ميگذرد
سالها ميگذرد
نقاشي روي نقاشي تلنبار ميشود
و ساعت بارها و بارها جابهجا ميشود