بعضی وقتا احساس می کنم چقدر تنهام و چقدر دلم می خواد یه نفر تمام حرفای منو بفهمه ولی مطمئنم که هیچ کس نمی تونه چون منم کسی نیستم که بتونم تمام حرفای یه نفرو بفهمم
این پستی بود که حدود یه سال و نیم پیش تو وبلاگم گذاشتم اصلا نمی دونم چرا یادش افتادم یا چرا همش می خوام از تنهایی بگم و تنها باشم دلم می خواد هیچ کس نباشه که حرفامو بخونه دلم می خوتد حد اقل اینجا بتونم هر چی می خوام بگم بدون سانسور گرچه می دونم غیر ممکنه من خودمو برای خودمم هم سانسور می کنم چه برسه برای یه صفحه تو وب
چه از تنهایی بگم چه از غم بگم چه از خوشحالیهام چه از ترسهام چه از عشقهام چه از .......از هر چی که بگم مهم اینه که می خوام بگم با اینکه هنوزم می ترسم که واقعا اون چیزی باشم که هستم ولی این جرات رو به خودم می دم که برای این صفحه درد دل کنم