در طي خواندن
"هر جا تصويري هست ،اخلاق نيست" نوشته امير پويان شيوا
و نقد ساسان عاصي:
"اضطراب عکاس اخلاقگرا (یا "عکاس چشمهایش را نمیبندد")"و در پي آن جواب پويان تحت نام "
اخلاق عكس" و در آخر نويسش نقطه الف :"
انهدام تصویر بی انسان / انهدام انسان بی تصویر"بر آن شدم عليرغم مشغله زياد ذهني و درسي چند سطري در باب موضوع بنويسم گرچه آن چه بيشتر از سخن آشيوا مرا تحريك به نوشتن كرد نوع ديد مدني از رسانه بود
تصوير:تصویر، اخلاق را با زیباییشناسی جایگزین ساخت؛ تا جاییکه دیگر سخن گفتن از اینکه تصویرِ کشتارهای فلان کشورِ آفریقایی بازنمود «خوب یا بد» (مضمون اخلاق) است، بیمعنی مینماید. حالا میشود از این صحبت کرد که این تصاویر «زیبا یا نازیبا» (مضمون زیباییشناسی) هستند. آنگاه که اخلاق با زیباییشناسی جایگزین گردد، مسؤولیّت و تعهّد هم جایش را به تفریح و سرگرمی میدهدرسانه وجودي مستقل و مرتبط است كه وقايع مختلف را به اشتراك مي گذارد ، دراين رابطه مشترك حلقه رسانه از هر ترفندي استفاده مي كند تا تعداد بيشتري را در گروه مخاطبين قرار دهد ، اين تلاش در جهت گسترده شدن در دو جنبه مثبت ومنفي گسترش مي يابد ، در هر دو مورد سعي در جذب مخاطب ، شهرت و تحسين تلاش است . آنچه كه بيننده در سالها روبرويي با اين پديده (رسانه) با آن مواجه شده صداقت نبوده بلكه بزرگنمايي ، وارونه نشان دادن ، كم اهميت جلوه دادن ووو يك موضوع در جهت نيل به اهداف از پيش تعيين شده شخص يا اشخاص در سطح گسترده بوده است .
بيننده خود را جدا از موضوع مي داند و طبق گفته پويان دراين تله سيتي غريبه ها را تنها موضوعي براي سرگرمي مي پندارد . چرا؟ به عقيده من بيننده اي كه سالها با تصاوير دروغي از هر سوي مواجه شده دليلي نمي بيند احساسات خود را و برتر از آن تلاش خد را صرف تصويري كند كه از ماهيت درستي صد در صد آن مطلع نيست .
وچرا زيبايي شناسي جايگزين اخلاق مي شود ؟ اخلاق و اصولن بررسي اخلاقي يك موضوع، رابطه تنگاتنگ و لازم و ملزومي با حيطه داشتن به كل مساله دارند ، براي مطمئن شدن از اين واقعيت كه يك اتفاق اخلاقي هست يا نيست بايد بداني چه كسي؟ كي ؟ كجا؟ تحت چه شرايطي ؟ با چه قصدي ؟ آن عمل را انجام داده ولي در بحث زيبايي شناسي تويي و يك تصوير روبرويت ، نشان دادن زيبايي اجباري نمي تواند باشد ، چشم است و تصوير ،كسي مداخله نمي كند ، دروغي در كار نيست ، فريبي نمي تواند باشد
در تصوير دو كودك بمي ، (جدا ازينكه من بر اين باورم كه خود عكاس بيشتر به توازن كادر و نشان دادن توانايي تقارن سازي فكر مي كرده) احتمالات زيادي اتفاق مي افتد ; ما نمي دانيم اين صحنه واقعن آنقدرها دردناك است ؟ واقعا اين دو كودك مرده اند؟ يا نقش بازي مي كنند ؟ سوالها از پس هم مي آيند و مي روند و در آخر ذهن مي گويد هرچه هست زيباست چه دروغ چه راست .
بيننده ابله نيست ، خود را درگير نمي كند ، به رسانه اعتماد نمي كند و چشمانش را نمي بندد تا براي هر اتفاقي كه از درست يا غلط بودن آن مطمئن نيست خود را ملزم به حمايت كند
تصوير ساز:در ابتداي بحث در مورد تصوير ساز فكر مي كنم عنوان مقاله شيوا كمي ناعادلانه باشد ، كمي احتياط در به كار بردن اصطلاحات كلي بد هم نيست ، وقتي مي خواهم دو چيز را مورد مقايسه قرار دهيم خيلي جزئي و در محدوده همان طرح بررسي را به صورت جزء به جزء انجام ميدهيم مثلا اين موضوع از فلان موضوع خاص در سطح بهمان در مورد يك مقوله به خصوص به نظر من اين طور است .
در عنوان يك جمله دقت لازم است گاه براي اختصار كلمه هايي را كه وجود آنها ضروريست دور مي اندازيم و سعي مي كنيم شعار بسازيم .
من از جمله نگين استفاده مي كنم و مي گويم كدام تصوير؟ كدام تصوير ساز؟ البته لحن پرسشي من با لحن تاكييدي نقطه الف كاملا مشابه نيست . در روند پايين آمدن از تيتر كلي پويان و رسيدن به جزييات ، كه حالا منظورش كدام تصوير و كدام اخلاق است ؟ در خواندن چهار متن نوشته شده درباره اين موضوع به اين رسيدم كه كلام همان كلام است ولي سطح بررسي متفاوت است ، پويان اخلاق فردي را نشانه مي گيرد، ساسان اخلاق اجتماعي را ارجحيت مي دهد و نقطه الف اخلاق اجتماعي را تا جايي كه حتي مي تواند اخلاق فردي را قرباني كند پيش مي برد .
من به زعم خود با هر سه در سه حيطه متفاوت موافقم . اخلاق فردي مي شود وقتي خطري كه در پي سوزه تصوير ساز است آنقدر خطرناك است كه تصوير ساختن خطرات وحشتناكي براي يك نفر مي تواند به همراه داشته باشد ، اجتماعي مي شود وقتي خطر احتمالي آنقدرها آسيب رسان نيست و مي توان كساني را قرباني اتفاقات كوچكي كرد تا از اتفاقات بزرگ جلوگيري شود در اين حالت فراموش كردن تصوير و نجات ارجحيت كمتري پيدا مي كند برعكس حالت اول .چرايي و چگونگي انجام در چند ثانيه قبل از كنش اتفاق مي افتد و اين همان اضطراب سارتر است كه به تصوير ساز هجوم مي آورد تا خلق تصوير را ارجحيت دهد يا نجات يك شخص را .
اين چون و چرايي بر همان عكس ويتنامي نيز مرا به فكر مي دارد كه چه اتفاقاتي افتاده و چگونه عكاس اين تصوير را ساخته من با ايده نقطه الف موافق ترم در مورد وضع موجود تا شيوا ،و به نظرم نمي آيد او مي توانسته به هيچ صورتي ويت كنگ را نجات دهد ( يادمان باشد كه اين احتمالات فقط نتيجه تصوير سازي ذهن ماست از منطق شرايط موجود) در اين حال شجاعانه ترين كار و عاقلانه ترين كار نشان دادن وحشي گري يك آدم ديگر است . اگر مي توانست حتما نجات مي داد ، جمله خوش بينانه ايست كه مجبوريم به كار ببريم و اميدواريم درست باشد ،
در آخر فكر مي كنم اگر جمله "هر جا تصوير هست ، اخلاق نيست" را با " برخي تصاوير ،مي تواند در پي بي اخلاقي باشد" جاي گزين كنيم ، چيز تعميم پذيرتري از آب در بيايد .
بازهم درود به
شيوا ،
عاصي و
احتسابيانپ.ن: جواب نوي امير پويان شيوا "
تصاوير پارادوكسيكال"
Labels: فكر نوشت