حالم خوب نيست ؛ به حال بد هم كه عادت كني ، دنيا بد نمي گذرد .
+
ثانيه ها را مي شمارم تا بيايي ، وقتي نمي آيي ساعتها را تلمبار مي كنم
+
آين روزها خاكستري پيش مي رود ، باز دلم رنگ مي خواهد ، نقش كه مي زنم انگار دنيا مي ايستد ؛ ديگر مهم نيست كرگدنم يا طاووس ؛ مهم وجود است و تاشهاي پياپي من بر بوم و گذاشتن قهوه اي و نارنجي در يك سيلاب ،خط خطي كردن پالت و عجب عشقي دارد رنگ بازي
جاي شانه هايي را مي گيرد كه دلم مي خواهد مرثيه چشمانم را گوش كند
+
اتاقم سرد است ، مثل دلم ، مثل روحم ، انقدر سرد شده كه فراموش مي توان كرد ديواري هم هست اين اطراف ، سرم درد مي گيرد ،منتظر آوارم كه خراب شود ...
... انتظار آوار بد انتظاريست ،انتظاري پر از هراس سقوط ، افول ،انتظاري بدون اميد ، اميد در نيامدنش است
چشمم به سقفي است كه هر آن مي ريزد و احساس مي كنم نيروي چشمانم نگاهشان مي دارد . حتي يك لحظه غفلت سند مرگ مرا امضا خواهد كرد.
+
بگذار سكوت بينمان فرمان براند ، مگذار خودم را محدود كنم به كلمات ؛اين آرزوي سفيد را از من دريغ مكن . كلمه ها را فراموش مي كنم ؛ سكوتشان را برايت شعر مي سازم تا مرا برقصي آسمان من .
+
به زندگي كه شك مي كني ، پشت پايش مي زني
به مر گ كه شك مي كني ، فراموشش مي كني
به من كه شك مي كني ، تركم مي كني
به خدا كه شك مي كني ، انكارش مي كني
به خودت كه شك كني ، چه مي كني ...!!....