انتخاب كردن؛ دادن وزن بيشتري به مجمو عه اي از علايقمان نسبت به مجموعه اي ديگر است
برگرفته از "فلاسفه فرانسه در قرن بيستم -صفحه 106 "
+
در جزء بودن آن قدر كه خيالم مي رفت آسان نيست . مقصودم در جزئيت انسانها بودن است . در جزئيات خودم گاه به گاه مي ايستم و نيمكي مي چرخم به عقب ولي آنچه مرا مي آزارد داوري در كل است. نمي توانم دانه دانه ببينم .
+
اجزايش را كه جدا مي كردم با خودم مي گفتم چه طحال خوبي ولي خب پانكراسش تعريفي ندارد . يعني مي شود پانكراسش را عوض كرد يا اگر طحالش را بر دارم ديگر هيچ خوبيه قابل توجهي ندارد. و همهء اينها مال اويند . نمي توانم درك كنم كه چرا يك قسمت انقدر بد شده و ديگر قسمت انقدر خوب .
در كل مي گويم متعادل است ولي حقيقت اينست كه در جزء هيچ تطابقي ندارد .
جزئيات واضحات مكرر زندگي اند . اگر پيدا شوند بايد يك قسمت باشند نه يك وضعيت .