27 January 2007

 بهت + چرت و پرت


ديروز رفته بوديم ختم خاله ، نمي دونم واقعن چرا اينجوري مي شه ولي بازم پنج دقيقه آخر رسيديم . گم شده بوديم ، فكر كنم به گلاي بهشت زهرا هم رسيديم دوباره برگشتيم . خيلي خيلي خيلي خنده دار بود . مثله اين فيلماي سمبليك هست كه چند نفر توي يه راهي مي ميرن و خودشون نمي فهمن شده بود . اسم اونجايي كه بايد مي رفتيم الان يادم نمونده حالا مثلن فرض كنيد تفتان . ديگه آخرش سعيده مي گفت آقا بي خيال من فهميدم ما مرديم اين تفتان (!) حكم يه چيز موهومي رو داره . هي با صداهاي مختلف ( مثه همون فيلما .. مثه اون صداهايي كه توي سر آدم تكرار مي شه ) هي مي گفتيم تفتان ، تفتان ،‌تفتان ....
خلاصه دردسرتون ندم انقدر سوژه هاي جالب هم توي راه ديديم كه ديگه داشتيم مي تركيديم از خنده . البته بايد حضوري براتون بگم چون سيچوايشن خنده داره !‌همين طوري فاز نمي ده . يه جا يادمه وايساديم آدرس بپرسيم يه پيرمرده بود كه هر چي گفتيم آقا آقا نمي فهميد بعد كه يه بوق زديم برگشت مارو نگاه كرد يه چيزيو داشت مي پيچوند گمونم ما رو كه ديد اونو ول كرد اومد طرف ما ،‌كلن خيلي مات بود يه پسري هم باهاش بود اونو كه انگار اسلوموشن كرده بودند . بابا كه نتونست جلوي خندشو بگيره ديگه نمي تونست حرف بزنه . بايد بوديد و مي ديديد .
فكر كنم يه چهار پنج دوري دور خودمون زديم به يكي مي گفتيم مي گفتند رد شدي به يكي ديگه مي گفتيم مي گفتند اووووووووو هنوز نرسيدي . خلاصه اين هم ولايتي ها گويا يه چيزيشون مي شه . بايد يه نقشه تهران بچسبونيم به خودمون
سر ختم هم كه فاميلاي محترم لطف كرده وايستاده بودند جوك مي گفتند . عجب !
آخه ما فقط توي عزا و عروسي هم ديگرو مي بينيم ديگه كاريش نميشه كرد مجبوريم بخنديم وگرنه فرم بدي از ريختمون تو يادشون مي مونه .بعد فكر كنيد توجيه فلسفيمون چي بود :" كار من از گريه گذشته است ،‌مي خندم . خندهء من از گريه تلخ تر است " . واقعن من كه خجالت مي كشم . دِ خجالت بكشين ديگه . جمع كنين خودتونو ...

+

خونهء ما باز داره ميشه جنگ جهاني . الان چه وقتِ‌تغييرِ‌دكوراسيونِ داخليه ببم جان ؟

+

ديروز ياد شناي افتاده بودم و پارك فدكِ‌ باراجين ،‌چقدر دلم برا دانشگاه تنگ شده . يه روز با سحر و بهناز و شناي رفتيم فدك و چه حالي داد . فدك يه پاركيه نزديكه دانشگاه كه مثله ترن هوايي مي مونه ولي با ماشين خودت بايد بري بالا ، يكي از جاهاييه كه توي فكرم هم بهش پناه مي برم . واقعن عجب جاييه ، يه صندلي گذاشتن دقيقن جلوي دره (!) واو بايد بري و بيبيني اينطوري نمي شه . اونروز هممون ارائه پروژه داشتيم نمي دونم اون بالا چطوري سر در آورديم . يه دفعه ديگه هم رفته بوديم كلن جاده يه رمز و رازي براي خودش داره و همسفر و بيشتر ازون ارتفاع ،‌همهء اينا كه جمع بشه يه خاطره اي مي سازه توي ذهن كه براي هميشه باقي مي مونه .

+

ديشب تا صبح بيدار بودم و پناه برده بودم به همون صندلي مذكور ، يه ذره گيجم ! نمي دونم ،‌ بعضي چيزا با اينكه واضحند چقدر غريبند ،‌خاطراتم انگار روي يك ريل از جلوم مي گذرند . خاطرات اين مدت و من فقط بهت زده بهشون خيره شدم كه چي شد !

+

نشسته‌ایم، خیره مانده‌ایم که بر ما چه می‌گذرد. و چه می‌توان گفت، فقط می‌ترسیم از فردا، اگر فردایی باشد. نگرانیم که او نگران نیست.(+)

+

هنوز تصميم نگرفتم اين هفته چه هفته اي باشد . شايد بگذاريمش هويت (!)

Labels:




Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com