بعضي بيست و چهار ساعتها چقدر بيست و چهار ساعتند ، هر چه قدر مي كشيشان كش نمي آيند دريغ از يك ثانيه (!)
+
حالم اصلن خوب نيست انگار يه چيزي توي سرم دنگ و دونگ مي كند . چشمانم هم خوب نمي بيند ، آدم انقدر بي جنبه ... به خودمان مسلط مي شويم [ ممنون مظفرخان]
Labels: روز نوشت