خواب ؟ خواب ؟
خوب خوابيدم ؟ ولم كنيد بابا . برا آدم مگه خواب مي ذارند . نگاه كنيد روي سرمو هنوز آتيش ديشب داره پِت پِت مي كنه ...
نمي خوام چيزي بگم ولي يه كاري مي كنند آدم هرچي تصوير و تعصب و اعتماد به يه دوستي داره منهل كنه جاش يه سري قاب ِ وانموده بزاره . يه سري روابط ِ فرمال
به قول ِاستا ميم. شين آدم بايد ياد بگيره كلي حرف بزنه آدم بايد ياد بگيره مرزشو با بقيه حفظ كنه كه بعدش وقتي گفت نه مشكلي نداشته باشه . واي كه چه حرسي مي خورم . واي كه چه حرسي خوردم . واي يكي منو بگيره الانه كه سكته كنم ...
پ.ن : انقدر اين خانوم مهندس دكا نمي دونم چي چي فحش و فضيحت بار ما كرد كه چرا
اينجارو آپ نمي كنم ،مي خواستم امروز برم اونجا بنويسم ولي اصلن نمي تونم . در حضور جمع هم كه نميشه بد و بيراة گفت ، گفتيم بد و بيراهمان را اينجا بكشيم به يك جنابي بعد برويم آنجا از گل وبلبل بگوييم . گفتيم كه بدانيد يادمان نرفته .
پ.ن : ازين آقاي
داستانگو هم تشكرات فراوان داريم . خيلي وقت بود تشكر نكرده بوديم . تشكر خونمان آمده بود پايين .
Labels: روز نوشت