13 February 2007

 دورنماي يك گسل



ديشب داشتم به همين دنيا همينست كه هست فكر مي كردم ، يادم آمد همين جمله چطور مرا نجات داد
يك وقتي ، آن موقع ها كه جوان بوديم و هنوز مي توانستيم فكرهاي عجيب و غريب بكنيم و انقدر دو دو تا چهار تا همه چيز را نبينيم ، يك افكاري افتاده بود به جانم كه نمي توانستم ازشان فرار كنم يكيش مثل اينها :

و اين منم گمشده در حقيقت خيال وار انسان بودن ،‌پر عظمت و باشكوه ، ، كوتاه و عميق. و اين منم تنهايي نشسته در اتاق سكوت پر از الفاظ و پر از واژه،سكوتي غوغايي و عظمتي فرازميني ...
+
سنگها را بر هم نهاده اند و برجها ساخته اند تا آرزوي ديرينه انسان را براي ماندن تجلي دهند و تجسمي نهند ازين غار  افلاطوني زندگي ،چه بي صدا و نا آرام مي گذرد بر ما ، زمان را مي گويم كه باد است و برق و دورت مي كند هر روز از آن چيز كه بايد باشي
+
هر شب و هر روز مردمان را نظاره مي كنم و به حالشان قبطه مي خورم و تاسف ، اين زمان كوتاه عمر به پايان كار خويش خواهد رسيد و من هنوز از اعماق به آفرينش انسان شك دارم .. شايد هيچ حقيقتي را قبول ندارم كه بتوانم فرياد بزنم به چه شك دارم انقدر زندگيم بي معنا شده كه حتي قاصدكها و پروانه ها نيز نمي توانند مرا نجات دهند ازين برزخ.... هنوز  هم در دره هاي وحشت سرگردانم و هراس نبودن را به زيبايي بودن ترجيح مي دهم
+
زندگي اجباريست بي فرار ،‌بدون رهايي ، هر لحظه فرصتي را كه نخواسته اي از تو مي گيرد .حيات به تو داده شده بدون اينكه بخواهي و از تو خواسته شده براي آن عبادت كني و ستايش ،چه غريب و چه ظالمانه.
+
رمقي برايم نمانده كه كلمه اي يا سطري بنويسم و اين قافيه ها هم كه يكي بعد از ديگري متولد مي شوند انسان را منع مي كند از آدم گونه سخن گفتن ،كاش مي شد سكوت را نوشت كه انقدر اين سكوت بي انتهاست غرق مي شوي درونش
+
اين روزها كه مي گذرد آرام در تنهايي خويش جان مي سپارم ، قبرستان انديشه هايم پر مي شود از سوالاتي كه بي پاسخ مي مانندو جوابهايي كه قانع نمي كنند آدمي را
+
يك جايي مي بيني ديگر توان نداري از نشخوار كردن دوباره ندانسته ها عاجزي بر مي گردي به عقب و حالا سياه پوشي و بي خيال

بعله ، و من گم شده بودم و اين گم شدن انقدر رقت بار بود كه توانم را بريده بود هر لحظه آرزو مي كردم كاش اين افكار به ذهنم نيامده بود هر روز به خودم و به همه چيز لعنت مي فرستادم و به اين اجبار . درست يادم هست كه صبحهاي زود كه مي رفتم بيرون چقدر دلم مي خواست طلوع را آن طور ببينم كه قبلا مي ديدم . با خودم فكر مي كردم يعني امكان دارد باز هم يك روزي يك وقتي نگاه كنم به آسمان و حظي عظيم تمام وجودم را پر كند و يادم نيست چطور ، كجا ،‌كي ، چي به من گفت كه مرا يكهو آزاد كرد ولي يادم مي آيد كه بعد از آن اين را نوشتم :

و اين قلم قلم جديديست ، فكري نو پشت اين قلم خوابيده ، اين بار آمده ام ،من به دنيا آمده ام و آمدنم چيزي غير از ديگران است ، مرا آفريد و من نبودم و اين اجبار شيرين است كه اگر نبود هيچ نمي فهميدم ، عظمتي بزرگ است حس بودن در هستي و حس اجباري حيات .

و تفكراتم كه پشتش خوابيده بود بر مي گشت به اين جمله كه « دنيا همينست كه هست » درست ترين جمله ايست كه تا حالا شنيده ام .يك جورهايي تصديق ظهور جباريت است . روزها و شبها خواب و خوراكم شده بود اين زندگي و به يكباره نه از روي رگ بي خيالي كه بي خيال ! همينست كه هست  كه از روي شوق ، و چقدر خوب كه هست و اگر نبود ..!!!.. كه اصلن تصورش ناممكن است
حالا مي نشينم غروب و طلوع را نگاه مي كنم و يادم نمي آيد آن دوران چطور مي ديدم كه هر روزش زجري عظيم در پي داشت .


--
m.t.h



Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com