حرفهاي آخر هفته- اعتراف مي كنم معتقد شده ام آدم بعضي حرفها را فقط بايد براي خودش بگويد و بالا و پايينهاي رفتاريش را در درون نگه دارد . و آن ماسك لبخند را بر لبانش داشته باشد .
- اعتراف مي كنم تحمل كردن يك آدم پر از غم هميشگي براي همه دشوار است و من چون از تحميل كردن خود بدم مي آيد . هويتهايم را بازسازي مي كنم و آن چه خوشايند است را مي آورم رو تا دقايق بودنم با ديگران برايشان خوشايند باشد .
- اعتراف مي كنم خوشحال مي شوم كه بتوانم با حرفهايم كسي را آرام كنم و روزنه اي نو برايش به جهان باز كنم.
- اعتراف مي كنم باز هم پول ييهويي اين هفته خيلي بهمان چسبيد . البته ديگر مثل دفعه اول نبود ولي كلن خوب بود. اعتراف مي كنم خرج كردنش از در آوردنش سخت تر شده .
- اعتراف مي كنم ديروز بالا كه بودم حوسمان رسيد توپ واليبال را برداريم چند تا اسپك بزنيم . دو تاي اولش خوب بود ولي سومي صاف خورد به آن زنگ بلبلي حمام و اعتراف مي كنم جنازه هايش را انداخته ام يك
جايي . چون خيلي ضايع بود .اعتراف مي كنم دچار عذاب وجدان هم نشدم خوب خورد ديگر [ شما هم صدايش را در نياوريد كسي هنوز نديده ]
- اعتراف مي كنم حالا مطمئنم كه بدجوري نامتعادلم يك روز از ذوق دارم ميميرم و فردا روز از خالي پرم . يكي به دادم برسد .
- درد دلهاي خودماني آخر هفته :
- خيلي ضايع مي شود اگر نتوانم اين پروژه ها را درست در آورم .
- هر آن منتظرم اين خانوم صاحب پروژه بزنگد و با آن لهجه اصفهانيش بگويد : سلام ! خانوم مهندس هستند ؟ خودتونيد؟ خوبيد . چي شد ؟ ... مثل كابوس شده.
- ازينكه همه بيخود فكر مي كنند هيچ غمي ندارم و كلي شادم حرسم مي گيرد . ازنكه همه هم فكر كنند خيلي غمگينم بدم مي آيد . خب !مي توانند دو دسته شوند ديگر همه نيستند نه؟
- نقاشيهاي اتاقم سقوط مي كنند. ديشب كلي صدا آمد ، صبح ديدم ناپلئون خودش را از كنار مارك توآين پرت كرده پايين . حالا نمي دانم سر چي دعوايشان شده ولي ناپي جان اينكه رسمش نيست ، خودت به جهنم با آن هيكل خودت را مي اندازي زمين نمي گويي نصفه شبي زلزله به راه بيافتد .
- وقتي آن گروه جانيها را توي 360 گذاشته بودم . راستش يكجورهايي ترسيده بودم . نه ! زياد نه ها ! يك كمي . آره !مي دونيد كه !من ؟ ترس ؟ نه !!!!.. ولي مخصوصا مورد آخر كمي تا قسمتي ترس ورمان داشت . حالا بگرديم يك سوژه جديد پيدا كنيم دلمان گرفت . آدم بايد به يك اميدي زندگي كند به هر حال .حداقل از يك چيزي بترسد يا غمگين شود . اينكه نمي شود ، بي مزه !
- توصيه مي كنم تنهايي ِخودتان را باور كنيد و بدانيد كه هيچ كس ابدي نيست . درست است كه ممكن است خاليتان كند ولي بيشتر از خالي كردن پرتان خواهد كرد.
- توصيه مي كنم در هيچ صورتي ورزش را فراموش نكنيد .
- توصيه مي كنم با خودتان لج نكنيد . بعضي مواقع از خوب بودن از مفيد بودن فرار مي كنيم .
- توصيه مي كنم برويد درختانتان را مرمت كنيد وگرنه يك ماه ديگر كه از خواب بيدار شدند دردشان مي آيد . ( بابا دارد بيد مجنون را مرمت مي كند )
- آرزو مي كنم همه آنهايي كه بيخود عاشق مي شوند و بي خود فارغ مي شوند بدانند ، بايد قبري براي معشوقشان بسازند و برايش سوگ بگيرند چون آن آدم ديگر زنده نمي شود. مرده است و ..ديگر هيچ .پنج شنبه ها برايش گل ببريد و آرزو كنيد هيچ كس عزيزي را اين چنين از دست ندهد .
- آرزو مي كنم اين آدمهايي كه اين روزها مي بينم مي آيند و مي روند خريد عيد مي كنند سال خوبي داشته باشند. بهتر از هر سال .
- آرزو مي كنم ازين برزخ بيايم بيرون . قسمتي از خودم را چال كنم و لگد مالش كنم كه ديگر هيچگاه انقدر به خودم لعنت نفرستم . در خودم فرو نروم . وقتي به كسي لبخند مي زنم ته دلم احساس نكنم عجب دروغي و يك چيزي ته دلم براي خودم بسوزد و نگران بشود. دلم مي خواهد هماني باشم كه همه مي بينند . نه آني كه پشت خنده هايش براي خودش سوگ گرفته . خيلي خسته شده ام ازين گونه بودن .
- آرزو مي كنم كارهايم سرو سامان بگيرد يك بومي برداريم يك رنگي بپاشيم رويش . يك آبرنگي لا اقل . حتي مدادي ، زغالي . يك چيزي .. دستمان خشكيد بس كه چسبيده به اين كيبورد .
- آرزو مي كنم يك معجزه اي بشود من ارشد فرتي بروم توي دانشگاه . مي خواهم شير يا خط بياندازم .
- آرزو مي كنم بتوانيم يك شركتي بزنيم ، قبلش آرزو مي كنم برنامه هايمان راست و ريست شود . دانشمان را بالا ببريم . بعد سالهاي بعد كه باحال شديم اولين شركت رسمي شبيه سازي شبكه را براي شبيه سازي
تمام موسسات بنا كنيم . ابر شبيه ساز شبكه . كاش بشود. كاش ِاميد خيلي خوب است ، كاش ِافسوس آدم را ويران مي كند
طرف* نشسته بوده توي كنكور شير يا خط مينداخته تستا رو مي زده . آخراي جلسه مراقبه مي بينه طرف عرق كرده هي تند تند اين سكه رو مي ندازه بالا پايين . مي گه :آقا داري چي كار مي كني ؟ مي گه دارم مرور مي كنم
* : اين طرف احتمال زياد خودمم . كسيو دراين وضع ديديد تعجب نكنيد.
بي هم زبان : محمدرضا شجريان
بدجوري مي چسبد . حيف كه حالش نيست لينكش كنيم . ولي خواستيد بگوييد . دندمان نرم مي گذاريمش .
- ته مانده ء حرفهاي آخر هفته :
- چه فسون نافرجامي به اميد بي انجامي / واي ازاين افسون سازي خدايا
- خدا اگر چيزي هم نباشد همين كه هيچ نيست آرامش دهنده است .
- يك وقتي ذات را فهميدم كه كسي صفاتم را مي شمرد بعد گفتم پس خودم چي ؟ خودم كجاي اينها بودم . بعد خودم را تازه ديدم .و ذات را پيدا كردم .
- من حسودم ؟ نه ! جدي ؟! هستم ؟
- مفصلمان انقدر درد مي گيرد حتي نمي توانيم دراز نشست برويم . چه كارش كنيم . شما مثل من نباشيد برويد دكتراگر درد و بلايي آمد سرتان .
- فكر مي كرديم 10 اسفند خيلي دير است كلي وقت دارم حالا مي بينم همين هفته است . زهي خيال باطل !!!!!... من واقعا از خودم شرمنده ام . باور كنيد ديگر كم آورده ام . تمام نمي شود به جان ملك الموت .
- اگر كسي ازين جا احتمالا رد شد و شبيه ساز شبكه يا همان ان.اس خودمان را كار كرده بود و مي دانست اندازه صف و متوسط ظرفيت را چطور در بي سيم مونيتور مي كنند . به من هم بگويد . دارم كم كم خل مي شوم . كي اين داكيومنت را داده است ؟ نمي توانست اين را هم يك جايي بنويسد ؟ خسيس !!
- بوي عيد است . هرچقدر هم مرده باشم ، عيد خوش زندگيست .
Labels: ويكند نوشت