احساس چرمنگ بودن می کنم
+
همیشه با اتفاق افتادن چیزایی که روی اعصابمه و انقدر دردناک و غیر قابل برگشته که آدمو به جای گریه به خنده میندازه ( الان دیگه باید فعل جمله بیاد . نه؟) خیلی به سرعت با واقعیت مواجه می شم و سعی می کنم فکر نکنم که اگه این اتفاق نمیافتاد چقدر خوب بود . چون حالا دیگه اتفاق افتاده و من کاری از دستم بر نمیاد.ولی این دفعه وقتی آخرین کلیک بی فکرانه ای رو کردم که باعث شد به تلاش چند وقتم گند بزنم و همش فرتی بره رو هوا ، دعا کردم کاش سه ثانیه بر می گشتم عقب . فقط سه ثانیه !
حالا دارم با اتفاقایی مواجه می شم ، با سه ثانیه هایی مواجه می شم که زندگی رو می سازه !
سه ثانیه هایی که بر نمی گردند . حتی اگه خودتو به در و دیوار بکوبی . حرفا ، احساسا ، کارها ، تصمیمات ...
+
خلاص شدن از دست بعضیا چقدر سخته . من فکر نمی کردم یه وقتی ازینکه با کسی دوست شدم انقدر پشیمون بشم . اینم دقیقن قصه همون سه ثانیه است . بعضی آدما چرا حتی با زیر سوال بردن شخصیتشون ، عقایدشون ، اعتبارشون ، دست از سر آدم بر نمی دارند . عجب چیزایی خدا آفریده .
Labels: روز نوشت