حرفهاي آخر هفته مقدمه اي در باب : سه هفته است اعتراف نكرده ام . اعتراف نكردنم به جايي بر نمي خورد . كلن اعتراف كردن چيز غمناكي است . آدم ياد دادگاه مي افتد ولي اين بارها روي دلم مي ماند اگر چيزي نگويم . حداقلش در لفافه هايي كه راز و رمزشان بايد گشوده شود . با اين حال خيلي از چيزهايي كه در اين سه هفته اتفاق افتاده يادم رفته براي همين سعي مي كنم آن چه را ايادم هست بنويسم .- اعتراف مي كنم زندگي موهبت بزرگيست و از آن مهم تر خوب زندگي كردن است .
- اعتراف مي كنم دارم خودم را براي يك جنگ سرد با خودم آماده مي كنم . زماني مي خواستيم اين شولاي منطق را گاه گداري برداريم ولي حالا فكر مي كنيم هميشه اگر باشد امن تر زندگي مي كنيم .
- اعتراف مي كنم بعضي وقتها ميل به يكي شدن در انسان انقدر تقويت مي شود كه بي تاب مي شوي . هنوز هم مي داني كه تنهايي ولي انگار يكي مي تواند از آن مرزهاي بي كسي بگذرد .
- اعتراف مي كنم بسيار آدم مزخرفي هستم كه همين جوري فرت و فرت روي هم كار قبول مي كنم .
- اعتراف مي كنم كي ترسم به استاد راهنمايم بزنگم . هنوز .
- اعتراف مي كنم اين كيف و كفش سفيدمان بد جوري روي اعصابمان است و هي مي نشينيم نگاهش مي كنيم با خودمان فكر مي كنيم . اين ديگر يعني چه ولي خب راه به جايي نمي بريم . اعتراف مي كنم وقتي هم آن مغازه دار با آن هيكل مردانه اش مضحك كفشهاي قرمز نوك باريك را در مغازه پوشيده بود و قر مي داد كلي حرف آمد در دهانمان ولي همه اش را قورت داديم .
- اعتراف مي كنم سريع تر مي خواهم بروم هزارتو را بخوانم .
- مريضي دم عيد يكي از بدترين دردهاست كه من دچارش شده ام . تا حرف نزده بودم نفهميده بودم صدايمان هم گويا رفته مرخصي
- يك چيزهايي در ته دلمان مانده . يك جور چيزهاي عذاب آوري . يك چيزهايي با يك عالمه علامت سوال . علامت سوالهاي من هيچ وقت پاك نمي شوند يا بايد جواب داده شوند يا ساليان سال همان جا بمانند .
- وقتي پيچ پشت مونيتور دوستمان شكست از ترس چند تا سكته ناقص زديم . خيلي بد است آدم نتواند امانت دار خوبي باشد .
- همه چيز دارد بر مي گردد به حالت سابق . و من ازين خوشحالم .
- تولد سعيده هم يكي از اتفاقات خوب بود . آن كارته هم كه رويش نوشته بود:
To my Dear Sister for her birthday
به نظرمان خيلي باحال آمد . چقدر سازش واقعن .
- توصيه مي كنم تنهايي خودتان را باور كنيد ( اين چندمين بار است اين توصيه را مي كنم شايد تكرار است براي خودم اين طوري راحت تر مي توانم زندگي ام را ادامه دهم )
- توصيه مي كنم كارهايتان را كلاسه كنيد . بگذاريد به امان خدا هيچ چيز خودش هيچ وقت درست نمي شود.
- توصيه مي كنم حتمن توي اتاقتان يك گلدان داشته باشيد . يا حداقل توي خانه تان .
- توصيه مي كنم بهار گلهاي جديد بگيريد بكاريد يك جايي . بگذاريد احساس زنده بودن در شما مثل خون ظهور كند و جريان بيابد .
- توصيه مي كنم عيد را دوست داشته باشيد . حداقل ديدن اين همه مردم را كه خودشان را با درختان نو مي كنند. چه كسي مي تواند دوست نداتشه باشد اين همه زندگي را .
پيامبر و ديوانه - جبران خليل جبران
فعلن كه افتاديم روي دور موسيقي فيلم . از اين دور درآمديم مي رويم سراغ چيزهاي ديگر.
- ته ماندهء حرفهاي آخر هفته :
- دم عيدي سرما خوردن هم از آن مصيبتهاست . اين كه ديگران سرما خوردگيت را هم درك نكنند مصيبت بالاتريست .
- اين دكتر خرسندي اگر ميلمان را جواب مي داد كلي از مشكلاتمان حل شده بود .
- يكي از روزهاي خوب زندگيم توي اين سه هفته قايم شده و خب نمي دانم تكرار مي شود يا نه . چيزي جايش را پر خواهد كرد يا نه . ولي فكر مي كنم هرچقدر هم اتفاق در زندگيم بيافتد بعضي چيزها جاي خودشان را حفظ مي كنند .
- مانده ام كه عشق را مي شود فراموش كرد يا نمي شود.
- بعضي ها را مي بينم مي آيند خريد عيد ولي همه با هم دعوا دارند . حالمان گرفته مي شود انگار يك وظيفه اجباري بر گردنشان است كه مي خواهند از دستش راحت شوند ، مي شود وظايف اجباري را هم با ذوق انجام داد نمي شود؟
- نمي خواهم زياد شود براي همين همين جا تمامش مي كنيم .
+
پ.ن : اين شماره
هزارتو هم منتشر شده با موضوع نشانه . ما مي رويم بخوانيم شما هم برويد بخوانيد
Labels: ويكند نوشت