يك جورهايي مانده بودم چطور امسال را شروع كنم . امسال كه خودش شروع شده منظورم نوشته هايم در سال جديد است ، يك جور ديگر ! ولي هنوز جور ديگري نشده ، من مي نويسم تا بدانم روزهايم چقدر برايم حرف زده اند ،آسمان ، زمين ، درختان ، مردمان و هر آن چه مي تواند حرفي به من بياموزد . از آن حرفهايي كه اگر مجبور نباشي راهي را بروي بي اهميت بهشان ، روزت را شب مي كني و شبت را روز . مي نويسم تا يادم بماند دنيا براي ياد گرفتن است و زباني را به من مي آموزد كه زبان همه ي جهان است . هر جايي كه باشم در هر موقعيتي مي خواهم ياد بگيرم آن گونه باشم كه نشانه ها را بيابم و بي خيالشان نشوم .
بدانم كه اين منم كه زندگي را مي سازم و اين دروغ بزرگ* را فراموش خواهم كرد كه سرنوشت روزي بر من مستولي خواهد شد . من افسانه ي خويش را مي سازم و مي زيم .امسال را با احساس فنا ناپذير خوشبختي آغاز مي كنم .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
* برگرفته از كتاب كيمياگر - پائولو كوئليو --«... در لحظه ي مشخصي از زندگي مان ، اختيارمان را بر زندگي خود از دست مي دهيمو پس از آن سرنوشت بر ما فرمانروا خواهد شد.اين بزرگ ترين دروغ است »