شبها مثل خفاش بيدارم و روزها مثل خرس مي خوابم . آخر زماني اين هم مصيبتي شده براي ما . آيدا ساعت ده زنگ زد كه امروز قرار بود اينجا باشي . شب يادم بود ولي صبح يادم رفته بود . اصلا حوصله ندارم دلم مي خواهد يك مدتي بيكار باشم . سرم نافرم درد مي كند و خودم حدس مي زنم عليرغم حرف آقاهه كه مي گه تنشن هديك از نوع اپيزود است از زياد نگاه كردن به اين صفحه ي خراب شدست . همش هم كار نمي كنم شايد كمتر از نصف زماني كه چشمم رو دوختم به اين صفحه كار مفيد انجام مي دم ولي عذاب وجدان اجازه نمي دهد از پايش بلند شوم . ديشب احساس همبرگري داشتم ، بين دوتا دشك خوابيده بودم و افكر مي كردم اگه يكي منو گاز بزنه چقدر ممكنه دردم بياد . از آن روزهايي نيست كه حالم بد باشد . اصلا نمي توانم بد باشم تا پانزدهم چهار روز مانده و من كلي عقبم . واي !خيلي عقبم .اخلاقم هم تلخ شده حوصله ي دهان باز كردن و حرف زدن ندارم . بابليان هم زنگ زد چهار تا از آن دروغهاي پنبه سر برانيم برايش رديف كردم و او اصلا نفهميد از اول عيد اصلا طرف پروژه اش هم نرفتم . همين يكي كه شروع كرده ايم بد پدرمان را درآورده . كلي هم حرسم از آدمهاي احمق روزگارمان گرفته كه اصلا به روي خودشان هم نمي آورند ادب ندارند . از آدمهاي هيچي نفهم كه تا نوك دماغشان را بيشتر نمي بيند و دلشان مي خواهد همه را نصيحت كنند بدم مي آيد . از آنهاي هم كه برايشان مهم نيست در چه قالبي حرف مي زنند بدم مي آيد . از آن هايي كه يكجوري حرف مي زنند آدم را ناراحت كنند متنفرم . به نظرم گذاشتن اسم آدم روي اين جور افراد اشتباه بزرگيست .به من باشد البته اسمشان را مي گذارم كثافتهاي آدم اندود شده . بيسشان را نمي شود تغيير داد متاسفانه به هر حال آدمند .هر جاي دنيا هم كه بروي هر جايي هم كه باشي حماقت را مي تواني به وضوح ببيني و چقدر آدم مي سوزد وقتي مي بيند كسي حماقتش را به خاطر موقعيتش فرياد مي زند و هيچ ابائي هم ندارد .