حرفهاي آخر هفته مقدمه اي در باب : اين هفته را به حرمت سوتي هاي فراواني كه داده ايم و هيچ جوري هم جبران نمي شود هفته ي سوتي نام مي دهيم باشد كه از ما شاد گردد.- اعتراف مي كنم آن بدبخت مفلوك را من ، همين من ِ حقير بودم كه گذاشتم سر ِ كار . خب البته الان اعتراف كردن الان ديگر زياد هم مهم نيست چون به اندازه ي كافي ضايع شد .ولي اعتراف مي كنم بعدش كلي از يكي كه خجالت كشيدم . همين جا معذرت ولي ... ولي را نمي گويم چون نمي خواهم ايده ام را تحميل كنم .
- اعتراف مي كنم ضايع شدنمان اصلا اين مفهوم را به ما القا نكرد كه اين جور كارها را بگذاريم كنار .
- اعتراف مي كنم به مرحله ي بپيچان پروژه ها رسيديم . حالا در مورد اين قضيه برايتان توصيه هايي دارم بگذاريد توصيه مي كنم . هول نشويد .
- اعتراف مي كنم كلي از خودمان خجالت كشيديم كه شكوفه هاي گيلاس حياطمان را تازه امروز ديديم.
- اعتراف مي كنم كلي از دست اين مهندس دكامايا خنده مان گرفته بود . پيششان رو نكرديم . حالا هم كه مي خوانيد به دل نگيريد . مهندسمان وسط اتوبان با سرعت خفن لاين سه مي گازد براي اينكه تابلوها را بخواند نيش ترمز مي زند بعد هم يارو كه از كنارمان رد مي شود كلي ليچار بارمان مي كند و مهندس دكامايا فقط به حرمت ماشينش از خيرشان مي گذرد والا كه حاليشان مي كرد كه ديگر ازين غلطها نكنند .
- درد و دلهاي خودماني آخر هفته :
- خب واقعن اين يعني چه كه صميميت با بي ادبي مترادف مي شود . آقا ما نخواهيم شما با ما راحت باشي بايد كيو ببينيم ؟
- ما هم با ماشين رفتيم مراسم بالا پايين كنان . حالا به درك سخنان گوهر بار
آزموسيس جونز رسيديم و فهميديم چقدر تجربه مندند .
- در حال حاضر كه اين جا نشسته ام ، يك پروژه اي هست كه بايد تغييرش بدهم يكي ديگر را بايد يك چيزهايي بهش اضافه كنم . آن دوتاي ديگر كه بايد تا چهارشنبه تمام شود را هنوز شروع نكرده ام . ولي اصلا حوصله ي حرس خوردن ندارم . بيشتر دلم براي خودم مي سوزد كه دانشگاهمان داكيومنت انگليسيمان را گفت بايد ترجمه كنيم و ما حالا مانده ايم در گل .
- گير داده ام به آدمها به همه شان . نمي دانم چرا ! رفتارشان برايم جالب شده . فضولي كه اسمش نيست هست؟
- توصيه مي كنم اگر مي خواهيد براي كسي خاطره ي ماندگار از يك روز بسازيد يك ترانه اي را انتخاب كنيد كه نادر باشد و نشنيده باشد از آن نوعهاي رمانتيك و بي من+زور ِ خاص . تاثير شگرفي دارد .
- توصيه مي كنم كتاب كه مي خوانيد به كلمه هاي به كار گرفته شده نوع تركيب بندي و نوع بيان توجه كنيد . نخوانيد كه خوانده باشيد . يك جور ديگر بخوانيد .
- توصيه مي كنم توي يك محيط شلوغ واينستيد از خودتان و دوستتان عكس بگيريد .
- توصيه مي كنم به آدمهاي پيري كه ماشينهاي مدل بالا دارند ." آقا بده پسرت سوار شه "كه آدم راننده را مي بيند حداقل ... . خب شما هم سوار شو ولي خب ... بي خيال به ما چه اصلا .
- توصيه مي كنم در بحث بپيچانگي مغزتان را به كار گيريد . خب به درد اين قسمت هم نمي خورد با من بياييد در يك بخش ديگر مي گويم.
- آرزو مي كنم دنيا هر روز زيبايي هايش را به من نشان دهد و آنها را از من دريغ نكند و از هيچ كسي دريغ نكند .
- آرزو مي كنم جاودانگي احساسم دوام بيابد .
- آرزو مي كنم تمام دنيا مثل كف دست باشد ، صادق .
- آرزو مي كنم دوستان خوب دوامشان تا ابد باشد و بستني هاي ميوه اي قلمبه و حتي آن پلمب دييِرهاي شكلاتي .
- آرزو مي كنم دوستاني كه خودشان را مخفي مي كنند بدانند كه دوستي جاي نشان دادن خودشان است .
- آرزو مي كنيم با تمام شدن اين هفته سوتي هاي بي كران ما تمام شود .
كنار رود پيدرا نشستم و گريستم - پائلو كوئليو
فعلا دور ترش و شيرين است . ما هم براي گل روي رضا عطاران و نامجو مي گوييم . تيتراژ ترش و شيرين .
و به خاطر مهندس دكامايا آهنگ جوادهاي تو راهيمان . يكي بود كه يادم نمي آيد چي بود ! آني كه مي خوانديم چه بود مهندس؟
گفتند يكي از ملواناي انگليسي در مصاحبه با احمدي نژاد حاضر نشده به كشورش برگرده مي خواد بمونه ببينه آخر ترش و شيرين رو ببينه چي مي شه !
حالا به خاطر گل رويتان اين هم يكي ديگه:
یه روز دو تا [مليت نداشته طرف] می رن دو تا خر می خرن با خودشون فکر میکنن چی کار کنیم که خرامون اشتباه نشه یکی این گوششو می بره یکی اون گوششو می بینن شبیه شده یکی این پاشو می زنه یکی اون پاشو .......همینجوری همه دست وپا و دم و اینا رو می زنن خلا صه می بینن بازم شبیهه می گن اصلا بی خیال سیاهه مال من سفید مال تو
- ته مانده ي حرفهاي آخر هفته :
- زندگي يكجوريست كه فكر مي كنم ، عمرن نمي تواند بد باشد .
- توي حرفهاي آخر هفته از قوانين پيروي نمي كنم پس اگر خواندني نيست به بزرگيتان ببخشيد.
- دلم مي خواست حرفهاي آخر هفته ي بقيه را مي خواندم حيف كه كسي مثل من بيكار نيست بشيند بنويسد .
- چقدر زود هفته ها تمام مي شوند . چقدر زود با هم بودنها تمام مي شود . همه چيز يك روز تمام مي شود . چقدر خوب و چقدر حيف.
- وقتي اعتقاد داشته باشي طرف مقابلت قابل اعتماد است . او قابل اعتماد خواهد شد . اين عكس العمل ِ واضح عمل توست .
- چهر ه ي خوبي و بدي يكيست ، مهم زمان وقوع آن است .
- ديروز اين را ديدم . به لطف عزيزي . مالي نيست ولي يادم آورد فراموش كردن بعضي چيزها چقدر سخت است . ياد يك شب افتادم و قلم مو و آب رنگ و فابريانايي كه بريده نمي شد و تا صبح بيدار بودن و زير نور شمع كشيدن .
مي گذارمش اين جا تا يادم باشد مرزها را شكستن آن قدرها هم ترسناك نيست .
دل را وسعتي ست به پهنه ي گيتي
و جايگاه عشق است
تا كه در او جاي گيرد
و لبريزش كند
و اين معناي مطلق زندگي است
پ.ن : داشت يادمان مي رفت ان در باب بپيچانگي بايد بگويم كه بعضي اوقات واقعا مهم نيست كارت را درست انجام دهي مهم اين است كه بتواني ديگران را قانع كني كارت را درست انجام داده اي و و السلام .
Labels: ويكند نوشت