04 April 2007

 خب دلست ديگر ؛ مي خواهد



جايتان سبز عصر با سيستر وسطتيه رفتيم يك ختمي ، از آن ختمهايي كه با موسيقي و ساز و دهل و اينهاست .حرف كه نداشت بس كه چرت بود . نه اينكه من آدم منفي نگري باشم ولي خب منفي بيني نمي خواست ديدن آن همه شر و ور ، و شنيدشان البته .  يارو تازه پشت لبش سبز شده نشسته آن جا با چه آبي و تابي شعر نوشته در مدح [ دور باد !!] كاش مدح بود ، شرح بود بيشتر . اصلا چه بود !‌خدا عالم است .
بعدش هم كه آن يكي خواست اداي شجريان و ناظري و اينها را در آورد از آن تريپهاي يوهاهاهاها ، امان ، اي دوســـــــــــــــــــــــــت و حبيب من  و ازينها كه كلي رفت روي اعصابمان و آن بغل دستيش كه تار مي زد لغوه گرفته بودتش .
البته من كه نمي دانم ، يعني كلن چيزي ازين بند و بساطها حاليم نمي شود . سه چهار نفري ويالون زدند . آن آقاهه با كلاسه با آن قيافه ي پروفشنالش با آن تيپ خيلي باحالش كه با آن سن و سالش كه اندازه ي پدربزگمان سن داشت دلمان را برد خيلي ضايع كرد توي ويالون زدنش و اينها. . عوضش آن آقا سركجه (مثل كاف كه نه ، خيلي ساده تر ازين حرفها . منزورم همان سر ِ كج است ) كه نشسته بود روي پله ها دقيقن روبريمان و اصلن هم خيال نمي كرديم كاره اي باشد ديديم چه سنتوري زد و چه ويالوني .
بعضي جاها دلمان مي خواست از خنده منفجر شويم . يكيش آن جا بود كه آقا خواننده آخريه خواست مثل اين هنرمندهاي درست و حسابي با جيغ تمام كند و ما بيشتر ياد ميو كردن آخر شكيرا افتاديم و دوباره وقتي پيرمرد باحال با كلاسه توي آن سالون مجهز، اكويش را با خودش آورده بود و باز وقتي گروه اول تمام كردند و صدايشان هنوز شنيده مي شد و من اين وظيفه ي خطير را انجام دادم و همه را متوجه كردم كه از اول هم مي دانستم يك جاي كارشان مي لنگد ، همه اش ضبط شده بوده .
به هر حال لطف خاصي داشت . خيلي خاص !

+

دلمان يك چيز شگفت انگيز مي خواهد ! يك زندگي متفاوت ، فرقي نمي كند چي . دلم مي خواهد يك چيز باحالي اتفاق بيافتد . هنوز چيش را دقيق نمي دانم البته خب يك ليستي داريم. همه اش را كه نه ولي چند تايش را برايتان مي گويم :
1.دلم مي خواهد همين الان مرد عنكبوتي از جلوي پنجره ي من رد بشود.
2.دلم مي خواهد بيل گيتس زنگ بزند خانه مان و از من تقاضا كند بروم وارثش بشوم.
3.دلم مي خواهد توي لاتاري يك هواپيماي شخصي ببرم و بروم دور دنيا را بگردم.
4.دلم مي خواهد يك خوابي چيزي ببينم كه يك گنجي چيزي جاييست و بروم درش بياورم.
5.دلم مي خواهد معلوم بشود من فرزند اين خانواده نيستم و مثل هاچ بيفتم دنبال پدر و مادرم .
6.دلم مي خواهد يك آدم غير معمولي ببينم بيايد ، نبوغ مرا كشف كند من را ساپورت كند كه هي بشينم درس بخوانم.
7.دلم مي خواهد تمام وسايل اتاقم شروع كنند به حرف زدن.
8.دلم مي خواهد اتاقم مثل جادوگر شهر اُز از جا كنده شود و بيافتد توي يك شهر ديگر .
9.دلم مي خواهد يكي از دوستان آن ور آبيمان بلند شود بيايد اين ور آب ييهويي .
10.دلم مي خواهد يكهو چشم دلم باز شود و همه را شكل حيوان ببينم . البته خب روحها و اينها را زياد دوست ندارم ببينم . يك ذره مي ترسيم خودمانيم .
11.دلم مي خواهد يكهو بشويم همسايه ي مهندس دكامايا اينا
12.دلم مي خواهد يكهو دچار اين عشقهاي در يك نگاهي بشويم .
.
.
.

عوض اين همه چيز باحال كه دلمان خواست اين مهندس غالاعالا و مهاراوا آنلاين شدند . يك كنفرانس گذاشتيم و يك قرار گذاشتيم كه دوشنبه برويم حال كنيم با خودمان . به اين مهندس دكامايا هم كه هرچه اس.ام.اس و اينها داديم كه بيايد بشود آنلاين ، نشد . خانه شان را توي گرانيگاه برمودا بنا كرده اند . اصلن شعار براي من ندهيد ها كه همين چيزها از هزارتا اتفاق باحال بهتر است . ما خودمان آخر شعاريم ولي فعلا دلمان چيز شگفت انگيز مي خواهد . خب از حق نگذريم افتضاح دوستشان دارم با همه ي بي شگفت انگيز بودنشان .

+

تا چند روز پيش مي گفتم خدا خيلي شبيه به مجموعه ي اعداد حقيقيست ولي حالا مي گويم خدا خود رياضيات است

Labels:




Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com