جايي كه موانع حضور نمي يابند روندي در كار نيست كه حركت را آغاز كند تا آن ها را روي موانعي بياندازد كه براي عبور ساخته شده اند. و تو خيال مي كني قدمهايت را آرام بر مي داري ، هيچ عين خيالت هست كه از آن نقطه ي شروع اندكي پيش نرفته اي و در اين نقطه درجا مي زني .تو كي نقطه ي آغازت را ترك كرده اي كه حالا دنبال انتها مي گردي؟
نوشتن تو را به چيزي وراي خودت مي برد . مي گذارد چيري از خودت بياموزي چيزي كه تا قلم را روي سفيدها نكشي نمود نميابد . تو كلمه ها را فاش مي كني و اينست اعجاز* نوشتن كه از بطن آن خالي موهوم از ميان آن همه كلمه كه مي تواند زاييده شود تو يكي را به تصادف مي كشي بيرون و مي شوي خالقش و به پاك ناشدن محكومش مي كني .
*edited
Labels: فكر نوشت