حرفهاي آخر هفته -اعتراف ميكنم نوشتن هميشه به مثابه زاييدن برايم امري مقدس بوده و هميشه فكر ميكرده ام اگر بخواهم شروع كنم به نوشتن چيزي وراي چيزي كه هستم همانطور كه براي ساختن نطفه اي سعي در پاكيزه داشتن خود ميكنيم چله نشين ميشوم براي تهذيب خود از ناپاكيها .
-اعتراف ميكنم دقيقن اين هفته قصد داشتيم ننويسيم چون از دست بعضي چيزها و كسانمان ناراحتيم ولي ديديم كه بايد بنويسيم كه ما ديگر وظيفه اي به عنوان دوست در قبال بعضي ها نخواهيم داشت . سر برگرداندن از اشتباهات به صورت ممتد دوستي نيست .
-اعتراف مي كنم از آن قشري كه دينشان در همان چند خط و مهره و گل است حالم به هم مي خورد . زنده را بچسب احمق ! تاريخ دين مي شود ؟
-اعتراف ميكنم امروز توي مكس وقتي صداي آكاردئون زنه را شنيديم بي اختيار ميخواستيم گريه سر دهيم بس كه ضعيف شده ايم در اين احساسات ولي خب خدا اين مقوله ي خويشتن داري و شوخي هاي الكي را نگه دارد كه حواسمان را پرت كرد.
- درد و دلهاي خودماني آخر هفته :
-به اين قسمت كه ميرسيم دلمان ميخواهد يك شانه اي پيدا كنيم و هاي هاي روي شانه اش گريه كنيم .
-يك عزيزي را اين حكومتيان شكنجه دهند چكار ميكنيد ؟ از به يادآوريش هم گريه مان ميگيرد .
-اينها كه پير ميشوند چرا فكر ميكنند حالا خيلي شده كه ميفهمند ؟ آخر تنها تفاوتم با تو زمانست . كافي بود اين تاس يكطور ديگر بيفتد حالا جايمان عوض شده بود اين نازيدن دارد ؟
-چقدر بد است آدم نميداند كي توي اين دالان ميايد كي ميرود .
-آدم بعضي وقتها يك چيزي ، يك قسمت ، يك تكه اي از يك متن را ميخواند كلي بهش حال ميدهد ولي همان را اگر از دهان كسي بشنود انقدر بهش حال نميدهد . ما فكر ميكنيم كشفياتمان مهمترند . اصلن برايمان چيزهايي كه خودمان كشف ميكنيم خيلي ارزشمند ترند .
-توصيه مي كنم به دولت كريمه به جاي گير دادن به لنگ و پاچه و چارتا خال مو اين معتادان را جمع كنند .حداقل نگذارند راننده شوند.
-توصيه مي كنم زياد هم توقع بيجا نداشته باشيد . خب نمي دانيم چرا اينقدر توقع داشتيم رتبه ي يك شويم وقتي هيچي نخوانده ايم .
-توصيه ميكنم از نامزد نداشته براي خلاصي از دست پليس استفاده كنيد . حلقه اي در دست راست هم بد نيست .
-آرزو ميكنم هر روز بتواند بهترين روز آدم باشد.
-آرزو ميكنم به بعضي ازين وبلاگهاي پرايوت دست پيدا كنم . آقا اين نسخه ي بتا ديگر چه كوفتيست نه ؟ آن وبلاگ مذكور هم خودش ميداند كه چقدر ميسوزيم وقتي درش رويمان قفل است .
-آرزو ميكنم لا اقل سال ديگر واقعن بنشينيم و بخوانيم و قبول شويم . خداييش اين بارو ديگه جديم ! (آره؟)
-آرزو ميكنم مهندس دكامايا موقع پارك دوبل انقدر زود فرمونش را صاف نكند .
كتابخانه ي بابل و 23 داستان ديگر - خورخه لوئيس بورخس
بورخس كه ديگر همه ميدانند حرف ندارد نيازي به گفتن من نيست . تكرار واضحات است .آخرين قسمتهايش را امروز توي راه ميخوانديم و كلي بهمان حال داد شما هم ببينيد :
هر سرنوشتي هرچقدر كه ميخواهد طولاني و پيچيده باشد ، در واقع شامل تنها يك لحظه است : لحظه اي كه در آن انسان براي ابد ميداند كه كيست . .. فهميد كه يك سرنوشت از سرنوشت ديگر با ارزش تر نيست ، ولي هر كسي بايد به سرنوشتي احترام بگذارد كه در درون خود دارد . -شرح حال تادئو ايسيدوروكروس -از چند و چونش خبر نداريم ولي ظاهر و باطن همينست كه هست گمانم از خبطه ي اسپانيا باشد . بازهم مطمئن نيستيم كسي خبر داشت به ما هم بگويد ما همينطوري چشم بسته مي دهيم خدمتتان . به ما كه كلي حال داد به شما هم ميدهد شك نكنيد . دست مهندس دكامايا هم درد نكند . چشمهاي لجنيتان قورباغه باران باد ! اون لپ خوشگلتم گاز گاز !
راستي حجمش زياد است . ما بلد نبوديم چطوري حجمش را چكار كنيم كه كم شود . اين دايل آپ گور به گور شده هم كه پدرمان را درآورد . حالا شما راهي بلديد اينها را كم كنيد يك راهنمايي چيزي .ميلي ثواب دارد .
- ته مانده ي حرفهاي آخر هفته :
-خيلي دارد طولاني ميشود اين احساسات غمناكي ما كه هي مجبوريم زير خنده هاي مزخرف پنهانش كنيم . حقيقت اينست كه زندگي خوبست ولي اين وامانده دل چرا با ما راه نمي آيد و كز كرده يك گوشه را نمي فهميم .
-بدترين عيب هركسي جاسوسي مي تواند باشد . با اين كه كلن
جاسوسهاي حرفه اي را نافرم مي پرستيم . ولي توي دو متر زندگيمان به حد انزجار ازين خاله زنك بازيها بدمان مي آيد . دور باد اگر روزي به چنين ناپاكياي دامن بزنيم .
-
حامدخان ما خيلي دلمان ميخواست اين هفته بگوييم كه يك تابلو شروع كرده ايم ولي حقيقت اينست كه هنوز دست در رنگ نبرده ايم .
-براي ثبت در تاريخ رتبه ام شده 645 و آخرين فرد قبولي رتبه اش شده 353 !
-اميدوارم اين نك و ناله مان اين هفته تمام شود و شما هم دعايمان كنيد . يك چيزي !! آدم بعضي چيزها را ميگذارد كنار و رسمن بي خيالشان ميشود بعد كه همه چيز تمام است به ذهنت هجوم مياورند حتي به خوابت . اين چه صيغه ايست ديگر .
-يادتان باشد يك چيزي در باب كانكارنت بگويم . حال دادنهاي كانكارنت ! چيز كردنهاي كانكارنت ... [هي ! فكر بد نكنيد . آن كلمه ي مزبور فقط يك كم بد است كه ننوشتيمش. آنقدر كه شما فكر كرديد بد نيست ]
-حياطمان شده مثل اين خانه هاي رويايي پر از گلهاي فرمز و نارنجي و صورتي و سفيد . گلهاي نسترن رفته اند بالاي در آنجا پيچيده اند و آمده اند اين ور . بيدمجنونمان كلي دارد بازي مي كند .
-يك لحظه فكر كردم در لحظه زندگي كردن زندگي حيوانيست بدون گذشته و آينده اي ! . واقعن اينطورست ؟
-يك حالي ميدهد سلكشن بعضي ها را بگذاري و گوش كني و حرفهاي آخر هفته بنگاري .
- آشقانه ي آزموسيس را بخوانيد . خب اصولن چيزي كه خوشمان مي آيد اينجاست . چكار كنيم كه آزموسيس خوب مي نويسد . و اين آشقانه اش بدجوري چسبيد . [
اتوپيا را نمي نويسم ولي شما بخوانيدش ]
- ما داريم اتاقمان را تغيير دكوراسيون مي دهيم نقشه اش را كشيده بوديم كه چطوري بهتر است . حالا ببينيد كه من چقدر براي شما كفشدوزك دارم . آنها را مي دهم به شما.[اصولن با ساده ترين ابزار گرافيكي يعني همان پينت خودمان و حاصل تلاش دوستانه چيزي بهتر از آب در نمي آيد]
-اگر يك روزي ميخواستم بنويسم چه چيزي در من تاثير گذاشته يك چيزي مثل
اين مي نوشتم و به جاي خارج رفتن مي گفتم زندگي كردن و غريبه بودن در جهاني كه حرفهاي خودت خواندني نيست . زبان اطرافيان با تو يكي نيست اينها را به من آموخت و من همه اش را در اين حصار ايران ياد گرفتم وقتي در خودم تنها بودم و با ديگري در خودم حرف زدم .
-برويد و
بازي سر هرمس مارانايي بخوانيد و مابقيش را هم دنبال كنيد . موجبات شاديست .
-اينم بيايم تموم شه : آهـــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــا !!!Labels: ويكند نوشت