مقدمهای اندر باب: شاخ در نیاری سنجاقک، خودمان هم نمیدانستیم قرارست بنویسیم ! خوابیده بودیم روی تخت و پاها را ایکس کرده بودیم روی پنجره، از بی خوابی و پردازش مداوم ِ مغز ِ هوشیار خسته شدیم، نشستیم و دنبال ماه گشتیم توی آسمان تا شاید دیوانهمان کند یا همدردی باشد برای امشبمان، نبود. عوضش گوش سپردیم به نجوای باد در برگان و ماشینهایی که میآیند و میروند.
ویژه نامهی مردابی آخر هفته:(new)
با سنجاقک راهیِ مردابی شدیم، جایی بس عمیق و زمینی پر ستاره، جایی که دست تقدیر هنوز راهی به آنجا نبرده، جایی که پیاده رو ها تمام میشود، سنجاقک و کفشدوزکی روی جدولهای وسط خیابان راه میروند، آواز میخوانند، گل میچینند و به درخت هدیه میدهند، قاصدک شکار میکنند و برای دوستانشان میفرستند، میخندند و گریه میکنند(!)، غیبت میکنند و تجسم میکنند، حیرت میکنند و جیغ میزنند، سوژه میبینند و از ترس عکس نمیگیرند، شهرزاد میشوند برای گفتن داستان ِ هزار و یک شب زندگیشان در یک شب. ویک واقعیت که سنجاقک، این سنجاقک خاص ِ بینظیر یک روز خوش برای ما ساخت و کلی خودش خوب بود، بعلاوهی همهی چیزهایی که بلد بود.
اعترافهای آخر هفته:
-اعتراف میکنم این آخر هفته یکی از آخر هفته های خوب این مدت بود. -اعتراف میکنم از دست دادن ِ دوستانمان برایمان گران است، چهار سال دوستی بر هیچ نیست گلم، خب فحشی چیزی نثارمان کن، جانمان را خلاص کن. -اعتراف میکنم از خودمان خوشمان نمیاید وقتی همهاش چیزی را کنکاش میکنیم بدون اختیار، هی بالا و پایین میکنیم حتی در یک کتاب، یک تابلو، یک آدم، آخرش هم هرچی فحش است به این مغز وامانده که دست ما نیست عملکردش میدهیم. -اعتراف میکنم حقیقت ِ محضیست که من از خاص بودن فراریم، و خب چقدر همه بالطبع خاصند از دیدی!
درد و دلهای خودمانی آخر هفته:
-آخ! پایمان هنوز یکجوریست، قاطی پاطی شدهایم. -یک تابلویی کشیدیم، 100x80 ؛ خودمانیم لبهی یک پنجره در طبقهی سوم، عریض با پردهی نارنجی، نشستهایم و آنور خورشید است که غروب میکند. پنج دقیقه قبل از سقوطمان است،پاهایش توی هوا تاب میخورند و همه چیز به طرز وحشتناکی عادیست، غیر از آسمان، آرامشش انقدر زیاد است که خودمان هم فکر نمیکنیم قرار است بیفتیم. -ترجیح میدهم کسی رو در رو فحشم بدهد تا حرف به حرف شود و ما حیران که چه شد و چه نشد. بعله با همان شماییم دخترم! -یکذره دلتان برایمان بسوزد - اوهو اوهو اوهو (کپی رایت ..؟!؟.. بابا این کپی رایت کی بود، ببینین چه سخت شده رفرنس دادن، چی بر سرمون اومده، کی؟.. بمیری ! وایسا بیام ببینم میگی کی!)
توصیه های آخر هفته:
-توصیه میکنم یک کمی بر شکمتان مسلط باشید، میوهی کاج که دیگر خوردن ندارد جانم. -توصیه میکنم کفش کوهی، چکمهی ماهیگیریای چیزی بپوشید وقتی قرارست بروید خیابان گردی کنید، آن هم بعضی خیابانها را چهاربار،(!) گم هم قرارست بشوید. -توصیه میکنم زندگی را با بهانههای واهی تباه نکنید. کمی بالاتر بروید از آن سطح محدود خودتان، چقدر مگر بزرگید؟
آرزوهای آخر هفته:
-آرزو میکنم امشب بتوانیم بخوابیم، آن بالا را که دارید، سرمان که پشت پرده بود و زل زده بودیم به باغ ِ میرزا، یکهو فکر کردیم اگر برگردیم و ببینیم یکی از این چهل شخصیتی که کشیدهایم و زدهایم به دیوار نشسته باشد روی مبل چه گلی بگیریم به سرمان، مغزتان که مریض باشد کجا میبریدش؟ -آرزو میکنم این خالهی صغیرمان کمی مرام داشته باشد، مصبت را شکر مهربانو بانو،نمیمردی ما را هم میدیدی آن وسط ها. -آرزو میکنم این پروژههای لعنتی شرشان کنده شود، ای بر پدر هر چی پروژست، راستش بیشتر در صرافت انجام ندادنیم تا دادن، خسته شدهایم و حالی هم که نیست.
کتاب آخر هفته:
[بووووووووووووووووووووووووووق][بوق][بوق][بوق]
آهنگ آخر هفته:
گیرنده: لیمبوسیتی/ آزموسیس :: همانی که گفته بودم با این نوشتهگوش میکردم، نمیخواهید احتمالن شریک شوید؟ [گفتیم سیستمتان آنجا پیشرفته تر است، حجم بالایش را آپلود کردیم]
این آهنگ را هم که خب ما سه هفته است میخواهیم بگذاریم مجال نمییابیم، حواستون به سازدهنی که هست؟(کپی رایت سنجی)
download here ::http://www.divshare.com/download/952042-c6c
تهمانده ی حرفهای آخر هفته:
-ما به دهل عشق دستک زدهایم؛تنبک ِ ما طبل ِبیعاری نیست/ قبل ازین سرمان در گریبان ِ خودمان بوده بعد ازین هم خواهد بود، لاگ زنبوری در نطفه تعطیل شد. از اولش هم که ایدهاش را میپروراندیم تا گذاشتیم و دومیش را نوشتیم میترسیدیم که کسی نرنجد، دلیلش را مثلنی بگذارید ما به خندهی یاران خوشیم نه به کدورتشان. -انقدر خوب بود این مرداب گردیمان و آخر هفتهمان و سنجاقکمان که باورتان میشود نمیدانیم چطوری بگوییمش؟ -دوست ِ خوب از هر چیزی توی دنیا مهمتر است (مهندس دکامایا داری ما رو که؟) -کلی پشت سر ِ همهتان صفحه گذاشتیم، اینرا گفتیم که بدانید شما هم در باب کار ِ خود مختارید. -میدانید به نظر ِ ما تصاویری که حاتمی گرفته انگار در دسترسند، دستت را که ببری جلو لمسشان میکنی و این چراییشان برای آن است که حذف نمیکند برای تمرکز، همه چیز در عین بودن در واقع، و نقش خود را بازی کردن جای دیگری را پر نمیکنند. -دیدهاید در دلشدهگان، گلچهره نام ِ دختر ِ اکبر عبدی همان نامیست که در آخر تکرار میشود. عجب ظرافت طبعی. -جیریفتاری (کپی رایت آزموسیس) بدجوری زیاد شده! یک مدتی شاید نباشیم، دو ساعت ، دو هفته، دو ماه، نه این آخریش را نیستم، مگه عروسی ِ .. (ای بابا)
هدیهی آخر هفته :
-نمیخواهید هجویهی آزموسیسرا بخوانید که کلی به ما ایده داد؟ به قول خودش بیگ بنگ بزرگتریست ! -پورج خان هم که خب استادند دیگر، تبلیغ هم نمیخواهد. -سهشنبهها مهمانتان میکنم به خواندن آنیتای نازنینم، بهتر از من مینویسد و بالواقع خیلی بهتر از من، جای شکرست که کفشدوزک برای مدتی زبان بگزد. داریم بساطمان را جمع میکنیم. -یک سری کلیپ بود، مرحمتی ِ پسر دایی محترم، این دایل آپ ِ مزخرف بد پدرمان را درآورده وگرنه برایتان آپلود میکردیم که با هم عیش ِ تماشا ببریم، چه صفا دارد تنهایی خوش بودن؟ -میدانید که بوسهی بی دلیل سنجاقکی این هفته قرارست اجرا شود؟ همینجا برای همهتان بوسهای گرم و دوستانه میفرستم باشد که مردابمان روزی پر شود از مجازستانیها! -سنجی ِ نارنجی دارد میخندد، دیده ایدش وقتی گل ِ زرد زده بود به سرش؟ سنجی یالا نشانشان بده!(دنبال چی میگردید ها !ان بالا را نمی بینید؟) -مرد بایدچطوری باشد گلاره خاتون؟
پ.ن : نصف ِ شبی این دایل آپ رسمن سرویسمان کرد. ببخشید همهی کلماتمان را سانسور کردیم ولی این یکی را دیگر نتوانستیم. کسی هم نیست ما لااقل یک چتی کنیم وقت بگذرد، خواب هم که نمیآید به چشممان، وقتی شما در خواب ِ نازید بدانید که یک کفشدوزک ِ بدبختی دارد جان میکند. درک نمیکنید که! پ.پ.ن: می توانید برای باز شدن روحیه و تلف کردن ِ وقت، یک چیزی از طبقه ی سوم پرت کنید توی حیاط تا همه بپرند توی حیاط و فکر کنند دزد آمده و شما هارت هارت از آن بالا بهشان بخندی ! ولی خب نخوابیدیم امشب ها! یادتان باشد !