میبینید که رسمن کمرنگ نشدیم، یک هفته و خب بد نبود، شاعر چه خوب گفت: زندگی کردن ِ من، مردن ِ تدریجی بود!! ربطی ندارد، همین طوری خوشمان آمد بگوییم.
روی دلمان مانده چند کیلو حرف که باید میزدیم به دوستان، گفتیم آخر هفتهای بچسبانیم در ِ دالان رد که شدید میخوانید دیگر، چه کاریست!:
به
میم-سنجاقک ِعجیجم : روبهراه باشید [این یک دستور اکید است]، بعدش هم خب آخر هفته که شده و کمی رد شده ولی همگی به صرف ِ کلهپاچهخوران دعوتید به کلهپاچهای ِ اکبر کامیون؛ مهمان ِ کفشدوزک، منهم همان دوروبر نگاهتان میکنم.[این یک دونقطهپی است]
به
پورجخان : استاد نهایت تشکر و اینها،[این یک تشکر ِ خالصانه است] مرحمت کنید بیشتر بنویسید.[این یک خواهش است]
به
مهندس دکامایای نازم : حالا شما هی بروید بخوابید زیر ِ آفتاب! باورتان هم نمیشود که آن دو درجه رنگی که میفرمایید شکلاتی شدهاید با یک حمام رفتن میپرد.[این یک تیکه است]
به
هادیخان : تولد دوبارهتان تبریک با اینکه خیلی گذشته و
نقش خیالتان ، نقش خیال ِ خوبیست، حالا درست است که زیاد است که تحویل نمیگیریمان ولی خب ما هنوز یادتان میکنیم.[این یک بزرگواریست]
به
آزموسیسجونز : آنجعبه آهنگ که آن پایین بود دیگر نیست یا من نمیبینمش؟[این یک علامت ِ سوال است]
به
سرهرمسمارانای بزرگ : بعله یادمان هست، ملت یک لحظه توجه کنید؛
این لینک را نگاه کنید و در جریانش باشید، اگر هم توانستید لینکش را بچپانید توی وبلاگتان، یک در دنیا صد در آخرت و اینها. بهخاطر نفس این کار به شما افتخار میکنم [این یک کار دموکراتیک است] به موسیوورنوش سلام ِ مخصوص برسانید.[این یکی خصوصیست]
به
نقطهالفِ عزیز : اینبار خواستید تشریف ببرید غار یادتان باشد لیست بدهیم یک چیزهایی برایمان بیاوری، خب حساب میکنیم با شما!![این یک ماهیگرفتن است از غار]
به
محمدرضاخان : غیبتتان طولانی شده، در پی ِ گواهی باشید.[این یک اولتیماتوم است]
به
ساسانخان : بجنبید جناب ِ عاصی، غروب شد.[این یک سیخونک است]
به
گلارهخاتون : درست است که اینطرفها پیدایتان نمیشود ولی این پستهای آخرتان باحال بود دخترم.[این یک غلافکردن شمشیرست]
به
شهرهجان : وبلاگ جدید مبارکتان باشد.[این یک تریپ باکلاس است].مهربانی ِ شما از دور بوق میزند.
به
امیرخان : چرا همهتان خوابتان برده، خجالت دارد، یک خط که آدم مینویسد هر روز باید بنویسد از آن گلاره خاتون یاد بگیرید.[این یک گره در ابروان است]
به
حامدخان : آن آهنگ وبلاگتان خیلی قشنگ است، نه؟ [این یک ایندایرکت است]
به
آنیتاجان : این چه وضعیست آنی خانوم، ما همگی سهشنبه آمدیم پشت درتان یک ساعت نشستیم هیچکس نبود. خب این انصاف است؟ خوبید که انشالا .[این یک نگرانیست]
به
ملکهآذین : آهنگهایتان کم نشده یکذره؟ [این یک بالا انداختن ابروی چپ است]
به
مریممامهر : یک چیزی نوشتهاید گویا فوریه بوده باشد، ما تازه دیدیم کلی خوشمان آمده. یادتان نیامد همان «
هی رفیق !» را میگویم. خب بعله!ما کوریم لابد![این یک ریویو است]
به
الهامبانو : تولدتان مبارک، همگی یک کف مرتب! آها ! شله شله !!! [این یک مجلسگرم کنیست]
به
عباسآقا : یواشتر جناب، ما هی جا میمانیم . [این یک نفسزنان است]
به
ملکهی آفتاب : کامنتدانیتان با ما راه نمیآید [این یک شکایت است]
به
تایدیهری : سلام [این یک عرض ِ ادب به آشناست]
به
همه : به شما جماعت میگوییم که حسابمان قاطی شده بود، دیگر نمیگوییم کی نیستیم که ضایع نشویم. خب دنیاست دیگر، میچرخد ما هم که نمیدانیم کجایش وایستادهایم ایناست که برنامهریزیمان کپک میزند. آنهایی را هم که در بالا نیستند سوء تفاهم نشود حرفی نبوده، یا بوده قبلتر خدمتشان عارض شدیم.
یک
حرفی : آدم بعضی وقتها حرکتش صعودی اکید است، گاهی نزولی اکید، گاهی اکید هم نیست. چیزی که آدم را بیچاره میکند نقطهی ایست است. باید همانجا بایستی و نگاه کنی کجایی. تأملش چند لحظهای بیشتر نیست ولی همانجاست که تصمیم میگیری کدام باشی، ماکسیمم، مینیمم یا عطف. این یکی را بگویم تمامش کنم. بعضیها گول ِ اسمها را میخورند میشوند ماکسیمم، یادشان میرود تقدیر ماکسیمم شدن نزولی اکید است. گول اسمها را نخورید. گول خودتان را هم نخورید. فقط گولِ منرا بخورید. دونقطه هاها
پ.ن : آخر هفتهها باید یکجور دیگر باشد، نباشد به من یکی که حال نمیدهد !
Labels: ويكند نوشت