01 February 2008

 حرف‌های آخر هفته



حرف‌های آخر هفته

مقدمه‌ای اندر باب: این ویژه‌نامه‌ است. کلی عجیب است که هفته‌ی پیش آخر هفته نوشتیم این هفته هم بنوسیم نه؟ خب! جریانات دارد و همه‌اش ربط به موهای بلند مشکی* یک کریزی پرنسس پیدا می‌کند.

اعتراف‌های آخر هفته

- اعتراف می‌کنم [...]
- اعتراف می‌کنم [...]
- اعتراف می‌کنم پتانسیل مکان‌های خالی، راهروهای خلوت، خانه‌های بلند یک‌جوری من‌ را مجبور می‌کند فریاد بکشم. جیغ کشیدن یکی از فاکتورهای تفکیک‌ناپذیراست در خلوت!
- اعتراف می‌کنم همان‌قدر که می‌توانم آدم پرجنبه‌ای باشم می‌توانم آدم زوردبه‌هم‌برخورنده‌ای هم باشم.
- اعتراف می‌کنم دارم عاشق این ریاضیات‌تان می‌شوم‌ها!‌ یک وقتی دیدید کار دست خودم دادم.
- اعتراف می‌کنم همان‌قدر که می‌توانم از وبلاگ‌های سبک‌دار لذت ببرم می‌توانم از وبلاگ‌های سبک و روزمره‌نویسی هم لذت ببرم.
- اعتراف می‌کنم قناعت می‌کنیم به همان تک ساعت‌ها.
- اعتراف می‌کنم اگر تنها نتیجه‌ی وبلاگ‌داشتن پیدا کردن همین چندتا و اندی دوست باشد برای یک عمر کفایت می‌کند.

درد و دل‌های خودمانی آخر هفته

- آن‌وقت‌ها حساب و کتاب نداشت دلتنگی‌مان، دل‌مان که می‌گرفت خرجش یازده رقم بود و بعد تو که می‌خندیدی و من‌ هم. نه‌این‌که بلد باشی همه‌چیز را حل کنی؛ همین‌که می‌دانستی غصه‌دارم بس بود. همین‌که می‌فهمیدی پشت خنده‌هایم دلم می‌گیرد کفایت می‌کرد. خبر داشتی که می‌آیم و می‌روم. که لباس صورتی می‌پوشم و دامن سفید، که با سر می‌روم توی درخت. حالا اما سه بار شماره‌ها را زیر و رو می‌کنم و سرآخر دست و پایم را جمع می‌کنم و به خودم می‌گویم «بساز دختر! بساز با خودت!»
- می‌خواستم بیایم و بگویم کمرنگ می‌شویم تا کنکور! بعد با خودم فکر کردم زهی خیال باطل. هر وقت که گرفتارترم، که بیشتر دغدغه دارم تنها دلخوشی‌ام می‌شود نوشتن. می‌شود همین کلمه‌ها و همین دوستان.
- بی‌پول شدن آن‌هم درست وقتی که باید داشته باشی بد دردیست! گاهی فکر می‌کنم ان‌ها که نیازشان حیاتی‌ست و ندارند چه دردی می‌کشند. خدا کسی را محتاج نکند. اگر کرد چنان در تنگنا نیاندازد که خفت التماس به تن بخرد.
- ملت مایه‌ی تفریح ما نیستند. دست نیاندازید مردم را. برای آرامش، برای لذت‌های لحظه‌ای. برای گذراندن وقت. خودتان را گول می‌زنید یا که چه؟

توصیه‌های آخر هفته

- توصیه می‌کنم حواستان باشد. دل خودتان که هیچ، اگر ادعاهایتان دلباخته کرد کسی را؛ مسوولید در قبالش. در قبال ذره به ذره لحظه‌هایش و عشقی که نثارتان می‌کند. حواستان هست؟ مطمئن‌اید هست؟ چیزی بیشتر ازین ارزش جنگیدن دراین دو وجب خاک را ندارد و گیریم سه مثقال و نیم آسمان. آن‌چه می‌ماند شمایید و لحظه‌هایی که ننشسته‌اید و دست روی دست نگذاشته‌اید و چشم ندوخته‌اید که هرچه‌شود خوش‌ست. زندگی ننشسته که سوارش شویم، باید رامش کرد. [قبلن‌ها هم گفته بودم! این شعار من است اصولن]
- توصیه می‌کنم کمی بجنبانید فکرتان را. اپسیلونی ازین زمین‌ایم که خودش گم‌شده در منظومه‌ی شمسی، که منظومه‌مان هم چیز قابل ذکری در کهکشان نیست. کهکشان‌مان هم یکی از میلیاردهای موجود است. آن‌قدر کوچکیم که قابل صرف‌نظر کردن است وجودمان و چنان با تبختر گام برمی‌داریم که گویی زمین است که حول ما می‌چرخد.
- توصیه می‌کنم سیاه بپوشید بر ثانیه‌هایی که از دست می‌دهید. بی‌بازگشتند و از دست‌شان داده‌اید. ناگزیرند از مرگ. بگذارید مرگ‌شان سزاوار فاتحه‌خوانی باشد نه تف اندازی.
- توصیه می‌کنم گاهی، فقط گاهی زندگی را دوستانه در آغوش بکشید.

آرزوهای آخر هفته

- آرزو می‌کنم این یک‌بار توی عمرمان شانس‌مان به نهایتش برسد.
- آرزو می‌کنم معادله‌ی شرودینبرگ اثبات شود.
- آرزو می‌کنم یک نابغه‌ای چیزی پیدا شود قانون ساده‌ی خلقت را کشف کند.
- آرزو می‌کنم بتوانم درک کنم این بی‌مختصات زمان و مکانی را. هر چه هم فکر می‌کنیم که این بیگ‌ بنگ از کجا شد بیگ بنگ نمی‌توانیم هضمش کنیم.
- آرزو می‌کنم زبان هر کسی به وسعت توانش دراز باشد.

آهنگ آخر هفته

خب! ‌مسی طی يك اقدام نمادين، ‌اين هفته،‌ سيستم تكريم نخبگان و ‏سپردن كار به كاردان رو پيش گرفته. به همين خاطر بخش موسيقی آخر ‏اين هفته رو سنجی مي نی وی سه. خب موسيقی هم كه بدون تقديم ‏نمی شه. پس من، ‌سنجيـ‌تا ب. سنجی، اينگونه می نی وی سم:‏

شنبه سيزدهم بهمنه. يک روز مثلنی عادی كه تازه عددش هم سيزدهه. ‏اما من دوم فوريه رو می بينم. جايی كه دو تا دو كنار دو تا صفر نشستن. ‏و نه دو تا يک كنار دو تا صفر يا حتی دو تا يازده، فقط ‌دو تا دو ... و ما توی ‏اين روز اولين بار به هم سلام كرديم.‏
‏ اين آهنگ فوق قشنگ،‌ متعلق به چارده سالگی های من از ‏جی.بی.جی. تقديم به "خ.خ" عزيز. ما به فوت كردن شمع های ‏يكسالگی‌مون نرسيديم - چون مای لاو لترز ور ميكسد ويد ويسكی - و ‏فرصت‌مون هم كوتاه‌تر از اون بود كه من به عنوان يک سوپر حرفه ای ‏بازنشسته سنت شكنی كنم و واسه سالگردمون ساز ريچی سامبورا رو ‏بدزدم و براش بزنم و مجبورش كنم فارغ از نسلی كه بهش تعلق داره ‏نايک فضايی بپوشه و برک دنس و اينا ...‏
من اميدوارم گذرش اينجا بيفته و اين آهنگ رو گوش بده و بدونه كه ب. با ‏حفظ سمت ِ‌ "دوست" ، براش بهترين‌ها رو آرزو می‌كنه و به احترام ‏يكسال منهای پنج روز دوستی كمياب و بي‌نظيرش كلاه از سر برمی‌داره و تعظيم می‌كنه... ‏


ته‌مانده‌ی حرف‌های آخر هفته

- هنوز هم می‌توانم ادعا کنم دوستت دارم و خب خوب است. راضیم. بدبختی جایی آغاز می‌شود که پشیمانی شروع شود.
- از کسی پرسیدند برکت چیست! جواب داد برکت گوسفندی‌ست که سالی یک بار زاید و گله‌هایش همه‌جا بچرد و همه‌ی وجودش مفید باشد نه سگ که سالی ده طوله زاید و هیچ‌وقت گله‌ای از آن پدید ناید.
- آن‌ها که ادعا کردند، عشق را نشناختند؛ و آن‌ها که شناختند هیچ‌گاه بازنگشتند تا ادعایی کنند.
- بخشی از اتوپیای من در لحظه‌های اشک ریختن‌مان شکل گرفت و بخشی دیگر در گرمای بودن‌مان. چنان پراکنده شده تکه‌های دنیای آرمانی من که ناگزیرم از سفر در زمان برای احساس کردن خوشبختی‌ام.
- تکه‌هایی از وصیت‌نامه‌ی گابریل گارسیا مارکز: «دریافته‌ام که وقتی طفل نوزاد برای اولین‌بار با مشت کوچک انگشت پدر را می‌فشارد، او را برای همیشه به دام می‌اندازد. دریافته‌ام که یک انسان فقط هنگامی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پایین بنگرد که ناگزیر باشد او را یاری دهد تا روی پای خود بایستد. من از شما بسی چیزها آموخته‌ام ...»
- و یک جایش می‌گوید «... و از خوردن یک بستنی شکلاتی چه حظی که نمی‌بردم!»
- فکر نمی‌کنید باید کمی به لذت‌های ساده‌مان فکر کنیم؟ اگر بگویند همین هفته هفته‌ی آخر زندگی‌تان است. می‌دانید چه کیفی می‌برید از یک لیوان آب و باور می‌کنید چه دل‌تان تنگ خواهد شد. چه ساده تکه‌های لذیذ زندگی را به جرم تکراری بودن خط می‌زنیم.

Labels:




Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com