امشب سومین شبیست که کابوس میشود پلهها برای رفتن به اتاقم. امشب سومین شبیست که میدانم باید بروم و خودم را آرام جا دهم توی تخت. میدانم که کف دستها و پاهایم یخ میزند و بدنم داغ میکند. میدانم که مچاله خواهم شد آنقدر که دست و پاهایم درد بگیرد. امشب سومین شبیست که میدانم ثانیهها میگذرد تا خوابم ببرد. میدانم که ثانیهها کش میآیند و ساعتها میگذرد و خوابم نمیبرد. میدانم که خوابم میبرد و قرارست کابوس شبهای پیش را دوباره ببینم. امشب سومین شبیست که میدانم نیمههای شب از خواب بیدار میشوم و چنگ میزنم به بیرون تا پناهی بیابم. میدانم که میترسم. میدانم که دوباره جمع میکنم خودم را و تا صبح در سیاهی پلک نمیزنم. میدانم که صورتم خیس خواهد شد و در پنجمین چه خبرت میمانم. امشب سومین شبیست که میدانم چه کابوسیست امشب و دوش بهدوش ِسایهام باز از پلهها بالا میروم.
Labels: روز نوشت