ببین خیلی بیربطه که من الان بخوام ازت تعریف کنم یا بگم چقدر زندگی با تو شیرینه و ازین حرفا. یا چندبار به ذهنم افتاده که پیشنهاد ازدواج بدم و بعدش به نقطهی سوقالجیشیمون نگاه کردم که وسط خاورمیانهست نه تو لندن. اصلن اگه بخوایم یه کم واضحتر نگا کنیم تو اصلن تعریفی نیستی. خودت فکر کن به آدمی که دهنشو وا میکنه و یه لازانیای ده در بیست سانتی رو میذاره تو دهنش چی باید گفت؟ یا مثلن کسی که در طول غذا خوردنش پنجتا دوغ میخوره؟
دیگه حتی موضوع شلوارات که همهشون عین همهن رو نمیگم ولی کفشاتو نمیتونم نگم که انگار پنجاه تا جفت از یه مدل خریدی. ببین آزی صادقانه تو دختر خوبی هستی، ولی خب همه خوبن؟ نه؟ [جمعیت حضار: اوهوم اوهوم] اصن یه جایی تو یه کتابی میخوندم که نوشته بود اصل بر برائته مگر اینکه خلافش ثابت بشه. کتاب کلفتی هم بود پس سعی نکن ذهنم رو تخریب کنی. میبینی که همهمون الان یه فرشتهی بالداریم تا وقتی دو تا شاخ رو سرمون در نیومده یا حتی ازون دم خوشگلا که مثه فلشه.
امروز میدونم که هزاربار همهی وبلاگا رو باز کردی، به سیصد و شصت و اورکات و موبایلت فحش دادی تا یکی پیدا بشه بهت تولدت رو تبریک بگه. خب محبوبیت نداری. چیکارش میشه کرد؟ ببین آزی کلن ناراحتی نداره منم تولدم نه کادو گرفتم نه تبریک شنیدم ولی میبینی که هنوز زندهام. پس آدما بدون کادو هم میتونن زنده بمونن. توئم میفهمی که اصلن ارزشت به هدیه و تبریک و اینا نیست و داری برا خودت زندگی میکنی و اصلن نباید چشمت به دست باقی باشه. منظورم گدایی ِمحبته. کلیشهایه میدونم. ولی فضا خیلی غمناکه و این کلیشههه بدجوری پدر آدمو درمیاره. یه بار دیگه بخونین، گدایی ِمحبت. قبول ندارین؟ آخرش منظورم اینه که بیخیال دیگه مهم نیستی چرا زور میزنی؟ میدونی چنچنتا آدمن که امروز به دنیا اومدهن و روز تولدشونه! پس امروز اصلن روز خاصی هم نیست حتی.
حالا برا اینکه دلشکسته نشی از حقایقی که برات شفافسازی کردم و بدونی برا من ارزش معنوی داری. معنوی هم خیلی لغت بزرگیه. ابوی ِمن که دیشبم گفتی صداش خوبه و یه کنسرت بذاره و تا صبح دیگه نذاشت ما بخوابیم و هی هی خوند و من فحشت دادم؛ یه کتاب داره که روش نوشته مثنوی ِ معنوی و چون خیلی میخونتش باید کتاب مهمی باشه. منم چون دوستت دارم این لغت بزرگ رو برات انتخاب کردم تا بدونی که ارزش تو خیلی بیشتر از گوشواره و گردنبند و گل و جعبه و عطر و در کل هر چی کادوئهست. پس اصلن بیا رها شو از مادیات و به معنویت دخول کن کلنی. چون میدونی که من چندرغاز بیشتر نمیگیرم که اونم همهشو خرج پنجشنبههات میکنم که با هم میریم آب انار خورون و گردو و جوجه چینی.
حالا که پاتو گذاشتی تو این دنیا -نه نه. حالا که با سر اومدی تو این دنیا. میدونید که؟ همهی مردم با سر به دنیا میان پس کسی پا به دنیا نذاشته بیاین همینجا ذهن بشر رو از این اشتباه ِموحش نجات بدیم (اینجا
هم یه عکس هست که گفتههای منو علمی-پزشکی میکنه و دیگه ردخور نداره)- بله! همکارانم از اتاق فرمان اشاره میکنن حالا که با سر اومدی تو دنیا من میگم که خب اومدی دیگه چیکارت کنم. اگه نمیومدی که خب نیومده بودی هیچ اتفاقی هم نمیافتاد ولی حالا اومدی و کلی هم اتفاق باهات افتاده. خوب و بد و ایناش به کنار موضوع اینه که تو الان یه بردار به سمت بینهایتی که معلوم نیست تا کجاها قراره بری. پس آدم باش و غم دنیا رو بیخیال. بشین و زیر اتفاقای زندگیت که متعلق به توئه و مال هیچکس دیگهای نیست انگشت بزن و حالا دست دست.. دست دست دست دست ...