فلسفهی وبلاگ برای من ثبت است. ثبت خاطرات، صحنهها، احساسها، دوستیها. غمها، گریزها، زندگیها. دیدهها، شنیدهها، آموختهها. خواستهها، نخواستهها، تندادهها. آمدهها، بربادرفتهها، در راه ماندهها. وبلاگ برای من چارچوب ندارد. همهاش را، همهی زندگی را، یکجوری میچپانم اینجا. بی آنکه نگران باشم به نظر کسی مسخره میرسد من مسواکی را گم کردهام دیشب یا زار زدهام به خاطر مرغ همسایه یا حتی با دوستی شبی را بیخیالانه قدم زدهام. گفتم تا یادم بیاید این روزها باید یک چیزهایی را بنویسم. چیزهایی که همیشه به تاخیر میاندازم برای آخر هفتهها. آخر هفتههایی که خیلی وقت است انگار نیامده.
شب بود و دانشگاه بود و ما بودیم و باران بود و ساز بود و صدا. حرف بود و زندگی بود و دوستی و حرفهای مکرر که جمع شدهبودند یک جایی برای گوشی که منتظر شنیدن است. شب بود و دانشگاه بود و زمین سبزی بود فراخ، که گم کردهام چندباره رفتیم طول و عرضش را به بیاختیاری. شب بود و دانشگاه بود و صدای ترومپت بود و پیانو که قیقاج میکرد آن وسط. فلوت بود و سراسر زندگی بر لبهایی که نواختن بلدند؛ گوشهایی که شنیدن. دستهایی که خواستن. از آن اندازه دلی که مهربان است. بسیط است. بکن و نکن ندارد و همینها خودش میشود تکهای از اتوپیای من میانهی آدمهایی که دوستشان دارم.
Labels: روز نوشت