31 December 2008

 باید رهاشدنی باشد اصلن؟


خوب می‌گفت بودریار که رسانه اصلن وانموده می‌کند همه چیز را، سیموله می‌کند. بیراه می‌کند. قالب می‌بندد. می‌گفت که در تقابل، سوژه و ابژه قاطی می‌شوند گلاویز می‌شوند. جابه‌جا می‌شوند. حالا جریان وبلاگ شده. امروز اتفاقی برخوردم به یک وبلاگ بی‌نام و نشان. از آن‌ها که طرف نویسنده نیست و قلم خوبی دارد. که خودش را می‌نویسد دفترخاطرات‌وار. نه مخاطبی دارد نه چشم دیگری برای خواندن. برای خودش می‌نویسد بی‌محابا. گیر واژه‌ها نیافتاده. گیر مخاطب حتی. گیر قضاوت. یادت هست مکین که گفتم همه یک شکل می‌شوند عاقبت با این گودر اگر حواس‌شان نباشد؟ نگفتم که اکباتان را که رد می‌کنم انگار گودرستان است. انگار وبلاگستان. این محتوم است ها. یعنی نخوانیدش به سبک انتقاد. این وبلاگ کذا را که دیدم از عشق گفته‌بود انگار. از عشق ِ به زبان نیامده‌اش. از غرورش که نمی‌گذارد بگوید که التماس کند. از دردی که می‌کشد. توصیف کرده‌بود معشوقش را به زیباترین شکل و خودش جاخوش کرده‌بود توی کنجی به فکر این‌که او آن نیست که «باید». خودنویسی بود. درد دل بود. دوست داشتن بود. و بهترش بگویم واقعی بود. هنوز خودش را ننداخته‌بود در گیر و دار واژه پیدا کردن. درست و غلط شناختن. غم‌اش، جنس‌ش کلمه‌هایش و احساسش را می‌شد پیدا کرد توی دنیا. هنوز آن‌قدر گیر نیافتاده بود در ادبیات که هزار و یک کلاف شود. نه حتی در رسانه که خودش بشود «شخصیت». بشود «قهرمان قصه» و از دور نگاه کند خودش را که حالا به کدام سو بکشاند این تن را تا سوژه‌ی دیگری برای نوشتن باشد، یا کدام حس!
بودریار گفته بود که وانموده می‌شوند. حالا انگار خودمان هم در مقابل مخاطب/رسانه خودمان را فراموش می‌کنیم یک طوری می‌شویم. نه این‌که ردی از خودمان درونش نباشد ولی زندگی‌مان را وبلاگ نمی‌کنیم گاهی؛ وبلاگ‌مان را زندگی می‌کنیم. دیده‌اید که چه به دل نمی‌نشیند گاهی غم‌ها و عاشقانه‌ها. که انگار همه را ریخته‌اند توی یک ظرف تا شکل یکسانی بگیرند، شکل اسطوره‌ای، غیرواقعی. [نه همیشه، که چه قشنگ‌ترند حتی گاهی این ریورس لایف‌ها این ویرچوآلیتی‌ها]. چه حتی مخاطب، خودمان به شکل مخاطب، سلیقه‌مان پاستوریزه می‌شود. یک جور وانمایی می‌شود زمان، مکان، موقعیت، حادثه. ساده‌تر این است که وبلاگ دیگر آن دنیای بیرونی نیست [قرار نبود هم که باشد]. دنیای خودمان هم نیست یک دنیایی‌ست این وسط که به علاقه‌ی مخاطب یا حالا نویسنده‌ی آن بستگی دارد، اوج و فرود. می‌شود دنیای تخیل، نه حتی تخیل می‌شود دنیایی که خود رسانه به تو تحمیل می‌کند. چه حتی در حوادث واقع. و این بین زندگی باقی هم دستخوش آن رویکرد می‌شود یا نمی‌شود. اصلن زندگی اینی نمی‌شود که این‌جا توی واقعیت زیر آسمان آبی و کبود جریان دارد و گیرافتادگان این دنیا، این مجاز دیگر تحمل دنیای واقع را ندارند. در تلاشند، فرار می‌کنند تا خودشان را برسانند به دنیای ساخته‌شده‌شان دمی؛ تا دنیای نبوده‌شان را، دنیای ساخته‌شده‌ی خودشان را زندگی کنند بی‌که کسی به همه‌شان بریزد. نوع ِ دیدی که وبلاگ نشان می‌دهد. این گیر و دار، این کش مکش، این‌ همه ناهمگونی و همگونی جریانش از خود رسانه است از مخاطب است از بیرون است ؟!‌ از کدام قسمت این ماجراست؛ صد در صد نیست، که این‌ها همه‌اش در کل «دید رسانه‌ای»‌ست بر یک آدم در موقعیت و زمانی خاص و عام. رمیدن می‌خواهدها. رها شدن از این خودسوژه‌پنداری. جخ رها شدن از سیموله‌گری. سیموله‌بینی. پاستوره‌ریزه‌گری سلیقه. دیکته‌آی دیدن، خواندن، نوشتن. شبیه‌شدن، نه به حساب کرگدنی حتی طاووس که یک شکلی حتی اگر پرتقال شوند همه‌ی میوه‌ها قشنگ نیست. نه که از رسانه نه از دنیای خود را ساختن در فضای نبوده، معلق. که از همه‌ی حواشیه ِ مخرب یونیک‌بوده‌گی باید رها شد. که ساختن دنیا به هر ترتیبی رها کردن ندارد که تو را در هر لحظه از بدو پیدایش با خود و در تو می‌سازد. چه حتی وجود زنده‌اش رهایت هم نمی‌کند در این سطح دیگر. کوآلاوار چسبیده‌ادت.
یک وقتی می‌بینیم هیچ چیزی نیست که وجود خارجی داشته‌باشد. خدا هم نشسته یک وبلاگی ساخته توی یک مخروبه‌ای دارد همه‌مان را می‌نویسد یک برنامه‌ای هم گذاشته اندی سال که گذشت یک صدایی دربیاید از اصرافیل‌ش که یک سوند ترکی دارد به نام صور.ام پی تری! اصلن ساخته‌ادش همان دنیا را تا بسازند خودش را. که بفمد خالقیت چیست و خودش اصلن. بعد می‌گوید شما من‌اید و من شما نمی‌فهمید که!

Labels:




Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com