15 January 2009

 Backgroundingdingly



... نه این‌که آدم نتواند بزندها. یعنی اصلن موضوع گفتن و نگفتن نیست گاهی. که این گفتن حتی اگر گوش خواسته‌ای باشد ثمری ندارد جان را و درد را. این‌ست که بعضی حرف‌ها دیگر-پذیر نیست. منطق-پذیر حتی. بعضی حرف‌ها خودی‌اند. باید هم که خودی بمانند. هیچ نمی‌توان آن طعم داغ احساس سرانگشتان کسی را بر لبانت با کسی شریک شوی. یا نوازش مردانه‌ی دستی را. اصلن نمی‌شود قمیش قلم را روی کاغذ. نمی‌شود دوات را و آن رقص و انحناها را. بوم و قلم را و تک تک تاش‌ها را به اشتراک گذاشت و چه حتی بالاتر که آن احساس درون را، آن بکن و نکن‌ها. خط‌خطی‌های شخصی را. شاید به قالب کلمه درآید. شاید بشود نوشت گوشه‌ای‌شان را ولی نه همه‌. نه همه‌اش را با آن هجا. که کتاب قانون من و تو هزاران صفحه‌ دارد. و از این هزاران صفحه کمی‌اش فقط کمی‌اش می‌شود که از من بر تو یا از تو بر من فهمیده‌شود. این‌که من این‌جا حرافم. این‌که این‌جا حرف زیاد می‌زنم از خودم. از دلم. واگویه می‌کنم بختک‌هایی که بر روح و جان و دلم می‌افتد گاهی، برای این‌ست که بس‌که گفته‌ام. بس‌که گفته‌ایم یکی شده و الا والا کو تا در دنیای واقع این همه از خود و دل و زندگی و آرزو و اعتراف و درد دل‌های‌مان بگوییم و بشناسیم اطراف‌مان را. با همه‌ی وجود ِ شناسا بودن ِ این کلمه‌وار انسان‌ها هم حتی خیلی حرف‌ها هست که دیگر-پذیری ندارد اصلن. از جنس خود است و بایدشان که بمانند. که حلاجی نشوند. که کسی نزندشان به سبک پنبه. قضاوت‌شان نکند. بعضی اعتقادات و حرف‌ها هست که جریان دارند آن پشت‌ها. مثل بیلد کردن یک پروسس در بک‌گروند می‌ماند. باید باشد. بیاوری‌اش جلو همه‌چیز به هم می‌ریزد. خواستم بگویم من هم حرف‌های خودوارانه دارم. کمکی این‌جا می‌گویم‌شان ولی نخواهید که توضیح‌شان دهم. آدم توضیح دادن نیستم. گاهی بختکی می‌افتد رویم چرا و چگونه‌اش را نمی‌دانم؛ بعد می‌پرد. مثل این می‌ماند که موقع شب ندانی روز چطور است و موقع روز ندانی شب چطور. من هم در این احوال دیروزی‌ام که هستم نمی‌دانم روزهای خوب بودنم چطوری‌ست و روزهای سپیدم که می‌رسد نمی‌دانم دیروزهایم چطوری بود. خوشابختانه زمان می‌خواهد که بگذردم و بباوراندم که آدمی‌زاد با زمان می‌گذرد. سپاس که زمان حالا حالاها خوب می‌گذرد انگار!

Labels:




Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com