10 January 2009

 بر آن هجا که شیطان نواخت بر آدم


نه که این‌طور ساده و مسلم باشد و به گوش من و تو وابسته. که بنشینی این‌جا، که نشسته‌ای این‌جا برای خودت دانه‌ی تسبیح بیاندازی و مظلوم مظلوم سر بدهی. اگر مسلمانی که داعیه‌ی این عشق را داری بیا و درست بخوانش از اول. بیا و ببین که آن آخری آن «هل من ناصر ینصرنی» اتمام حجت بود بر تو. نه که گير اين نشخوار باش كه اگر تو، اين توي موهومي به پا خاسته‌ بودی می‌بُردنت که مگر نبود آن سپاه مقابل که روی نماز را کم کرده‌بود از سجده؛ و قرآن کلام‌شان بود نه کتاب‌شان فقط. ندانسته‌ای هنوز که این بلغورهای عربی که می‌رانند بر زبان جز گمراهی نیست؟! که «عشق» آن دین است که حق از باطل باز می‌نهد. ننشین و افسوس تنها بودن آن یَل را بخور مسلمان! که تو هفتاد و دو نفر از کجا پیدا می‌کنی در این دنیایی که حرف هیچ‌کس مسلم نیست. که ما گیر خودمانیم به خواستن خویش، خویش را. گمان مبر که آن یاری خواستن از روی عجز بود که عجز ولی خدا را سزا نیست. که در این دسته نمی‌گنجد آن دست ِ یاری خواستن. ببین که عین لطف بود. عین زیبایی. عین زندگی. که صدایت کرد گرچه می‌دانست پاسخی نیست از تو او را. ندا داد که یادمان بیاندازد مکرر این ادعاهای پوشالی‌‌مان را. این سراسر طبل توخالی بودن‌مان را چنان که این همه سال، این همه سال کوبیده‌ایم‌اش، کوبیده‌ایمش و سر در کار خویش گرفته‌ایم به بی‌اعتنایی. گمانت مرود که آن رفتن، آن همراهی وصل بود به «انا» گفتن تو. نه برادر. چه آدم بودن و جان دادن به عشق به این سادگی‌ها نیست. به این مفتی‌ها نیست زمین و آسمان دست به دست دهد که برهاندت از زن و فرزند و وطن؛ که همه‌اش را قربانی کنی در راه. «حلاج» می‌خواست که استوار بماند و بفهمد که شریعت الف، ب است. باید فراموش کنی مشق استاد را و به هم بریزی‌شان تا هویدا کند خودش را به تو آن اعظم ِ‌کلمات. نه از عجز بود آن «آیا یاری‌کننده‌ای هست» نه از یار نداشتن بود نه این بود که یاری بود غیر آن‌که حسین می‌خواست و نیامده بود؛ که یادآور خودمان بود به ما. که کوفه‌واریم ما. عرب‌واریم آن‌چنان که می‌بینی. که تو، توی کوفی، توی دور از همه‌جا، توی بی‌خبر که لایق نیستی، که خبرت نیست بزرگواران را، فراخوانده شدی، خبردار شدی. در گوشی نبود دعوت به زندگی آن‌سویی‌ها. دعوت به معرفت. و مفت از دست دادی برادر. گریه کن؛ بر خویش اما. بر خویش که آن بزرگ‌مرد گریه‌دار نیست. خویش را سراپا سیراب کن از اشک که قافله‌ بی‌تو رفت و مانده‌ایم گیر ِ خاکی بودن‌مان. حالا بنگر محیط و اصوات را که چه آوای شیطانی‌ای دارد این هجای سین‌های حسین که پشت هم ادا می‌شود از این نوارها. که می‌ترساند آدم را این ریش و پشم‌ها. این بُز گری‌ها. که منزجرت می‌کند این ترانه‌های نامنسجم. این‌طور صدا زدن. این‌طور مسلمانی کردن. گمانت می‌رود توی این هیاهو توی این داد و قال توی این حسین حسین اگر حسینی هم می‌آمد صدایش را می‌شنیدی؟ یا بر عزای حسین هزار و چهارصد سال پیش هنوز سیاه‌جامه بودی و بر سر می‌زدی و طی می‌کردی زندگی‌ات را و به باد می‌دادی آن دعوت و نگاه و فرصت را. بی‌که بدانی، بفهمی آمد روبرویت و چشم دوخت در چشمانت و برایت نبود،‌ که ندیدی، نشینیدی آن‌چه را باید که به خود مشغولی مسلمان نه به خدای خود.

Labels:




Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com