دست خودش که نیست. دل است دیگر. آتش که گرفت گرفته. گُر که گرفت دیگر درمانی ندارد. باید فرصتش بدهی خودش را جمع و جور کند. ببخشد. التیام بدهد تمام زخمهایش را. تمام زخمهایش را. شاید نخواهد کسی ببیندش توی آن حال ناخوشی. توی آن حال بیخوشی. مگر چندتا آدم هست که محرم ناخوش آدم باشند. که بشود پیششان ول داد. ول داد حرف را و گذاشت تا همان باشد که هست. بی سانسور و تودهنی و فیلتری حتی..
Labels: روز نوشت