و من و زنم فهمیدیم که تمام اینها چه معنایی برای عمو «اگستو» داشته: داشتن یک لقب خودمانی، گذراندن غروبهای روشن روی پلها با جوک گفتن، نگاه کردن به آن زیرپیراهن کشباف که از آشپزخانه بیرون میآید و به باغ میوه میرود. روز بعد، یکی دو ساعتی را برای کارخانهی اسپاگتی کیسهها را خالی کردن. ما آنوقت بود که فهمیدیم چرا همیشه وقتی به خانه برمیگردد حسرت اینجا را میخورد.
مورچهي آرژانتینی-ایتالو کالوینو