بعد خب اینطوریست که من تا دیروز فکر میکردم ما باخته و بازیخوردهی این بازیایم. چه برد با ما باشد چه نباشد. این طوری که یا حالا میبازیم یا چهارسال دیگر وقتی آرزوهایمان بر باد. قهرمانمان ترکخورده. حالا اما فکر میکنم چه برده و باخته در این نمایش -که حالا دیگر واقعی شده، از روی سن آمده پایین و زندگی شده- ما برندهی این بازیایم. چه بیرق سبز برود بالا چه نرود. من حواسم هست که این شور، این همبستگی، این بودن ملت در کنار هم. این دل سوزاندنشان برای مملکت و فرهنگ و آیین. این ترس و دوست داشتنشان. این لبخندهای هر شب به هم. دستهای به هم فشرده. آمدنها و رفتنهای مدام خودش برد است. امروز و دیروز و فردا هم ندارد ما تا همینجا هم برندهی این ماجراییم. اینجاها انگار معلوم میشود آن ایرانیای که میگویند همان ایرانیایست که هست. حتی اگر یک عمر عبا بیاندازند رویش، پنهان کنندش آنچنان که واقعن هست. به سلامتی همگیتان که هستید آن وقت که باید باشید حتی اگر در دورترین جای ممکن باشید.