10 November 2009

 از قعر نیستی و هستی


من هنوز هم از دیدن خودم توی هر سطح صیقلی‌ای تعجب می‌کنم. هنوز هم بعید می‌دانم که این من باشم. این‌طور محدود در یک مکان، در یک زمان. وقت‌هایی که جلوی آینه‌ام تنها زمانی‌ست که باورم می‌شود من با چشم می‌بینم. به خط مستقیم می‌بینم. محصور در یک بدنم. این‌که واقعن چطور خودم را تفسیر کرده‌ام در این عالم بحث گسترده‌ایست. این که چطور همه‌ی آدم ها را تک به تک دیفایند کردم، گسترده‌تر. فقط برایتان بگویم که باورم نمی‌شود آدمی بتواند جمع شود در این نقطه. بتواند که در پرواز نباشد. که هر لحظه هر جایی به هر شکلی طی نکند آسمان و زمین و مابقی این کائنات را. می‌خواهم بگویم که آدم‌ست دیگر سخت است ازش که بخواهی باور کند همین موجود دوپاست. بهش بگویی ابر است، باران است، پرنده است، گاهی دشت است و گاهی بیابان راحت‌تر باورش می‌شود. بهش بگویی رود روان است که می‌رود که هر لحظه خودش را به شکلی در می‌آورد تا دست نوارشی باشد یا لطافت روزگاری آخیش‌تر می‌شود نفسش. می‌خواهم بدانید که اینی که نشسته این‌جا من نیستم من فقط موجودی‌ام آن بالا در لامکان، در قعر نیستی و هستی که حواسش به اینی که این پایین زندگی مفتی را به چنگ می‌آورد و از دست می‌دهد هست. می‌خواهم باور کنید که این‌ها این آدم‌ها که از کنار هم رد می‌شوند عروسک خیمه شب‌بازی آن بالایی‌هان. بعد باورترتان بشود که آن بالایی‌ها بعضی‌های‌شان نیرویی دارند که می‌توانند چند تا از این عروسک‌ها را با هم بچرخانند. می‌توانند جای چند نفر فکر کنند. جای چند نفر زندگی کنند. جای چند نفر مصیبت بکشند و لبخند بزنند. بدانید آن آدم‌هایی که آن بالایند. یعنی ماهایی که این بالاییم و شماهای آن پایین را می‌چرخانیم هیچ‌وقت غصه‌های‌تان را مسخره نمی‌کنیم ولی با شادی‌هایتان بلندتر می‌خندیم. به این همه بداهه پردازی‌تان از زندگی. به این همه هیجان‌انگیز بودن‌تان. می‌خواهم بدانید ماها این بالاها با هم حرف نمی‌زنیم چون زبانی برای حرف زدن نداریم ولی وقتی شما زبان و دست و پای ما می‌شوید هزار بار خدا را شکر می‌کنیم که باورتان شده این بازی. باورتان شده که ماها شماهاییم و کسی آن بالاها نیست. خواستم بگویم که این بالاها هوا خوب‌ست. ما بسیطیم؛ یک جا جمع نمی‌شویم. مست نمی‌شویم. قهقهه نمی‌زنیم ولی به تماشاییم. به تماشای تمام هنروار زندگی‌تان و همین رقص‌های مرصع‌تان.



Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com