12 November 2009

 Where the Truth Lies


انتهای کوچه‌ی ما، ديواری‌ست پوشيده با پيچک‌های بالارو، درست پشت يک رديف شمشاد پرپشت قدبلند. اين ديوار سال‌هاست ته کوچه ايستاده؛ يک ديوار معمولی، ته يک بن‌بست معمولی، پشت يک رديف شمشاد معمولی. اما اگر حوصله کنی، بروی پای ديوار، پشت زمخت‌ترين شمشاد لب جوب، با دست‌هات پيچک‌ها را امتحان کنی، شايد بشود آن دريچه‌ی کوچک يواشکیِ ديوار را پيدا کنی. حالا به همين راحتی‌ها هم نيست، می‌دانم. اما اگر تمام اين سال‌ها رفته باشی پايش، گوشه‌کنارش را هی کاويده باشی، ممکن است عاقبت يک روز دستت گير کند به يک قلاب قديمی، پشت پيچک‌های تنِ يک ديوارِ خسته. قلاب را که بکشی، محکم‌تر که بکشی -از آن قلاب‌هاست که حوصله نمی‌کند به همين راحتی‌ها از جاش بلند شود، حتا يک وقت‌هايی من يواشکی ديده‌ام موقع بلند شدن توتون‌اش را تف می‌کند بيرون و يک فحش لايتی هم می‌دهد زير لب- دريچه با خميازه‌ای کش‌دار روی پاشنه‌ی سابيده‌اش می‌چرخد، خودش را از سر راهت می‌کشد کنار، می‌ايستد آن‌طرف‌تر، و نگاهت می‌کند که يعنی معطل چی هستی، برو. بايد خم شوی دست‌هات را بگذاری کف زمين، اول پاهايت را بدهی تو، آن‌طرف، بعد دستت را بگيری به طاقیِ بالای دريچه، هيکلت را کش بياورانی تا آن‌ور، بعد دست‌هات را جدا کنی و با سر و باقی‌مانده‌ی خودت بروی آن‌ سوی دريچه. تا خودت را جمع و جور کنی و شلوارت را بتکانی و بلند شوی از جا، دريچه و قلابش غرولندکنان برگشته‌اند سر جاهاشان، پشت پيچک‌های چسبِ شمشادهای لب جوب. انگار نه انگار. آب از آب تکان نخورده. هيشکی به روی خودش نمی‌آورد که تو آمده‌ای پای ديوار، گشته‌ای دريچه را و قلابش را پيدا کرده‌ای، بازشان کرده‌ای، خودت را سُرانده‌ای آن‌ور؛ انگار نه انگار. زندگی با همان شتاب هميشه‌گی‌ش راه می‌رود، آدم‌هاش راه می‌روند، کلاغ‌ها و ماشين‌ها و درخت‌هاش راه می‌روند. تو اما آمده‌ای اين طرف، جايی که خورشيدش خورشيدتر است، آفتابش آفتاب‌تر، تاريکی‌اش تاريکی‌تر. اين طرف يک‌جور دنيای يواش جادويی‌ست با رنگ‌های سِپيا. اصلن اين‌ور رنگ اختراع نشده. نور فقط بلد بوده از تمام رَنج‌های* آن دنياش، کنتراست‌اش را بياورد اين طرف، روشنی و تاريکی‌اش را. بعد دنيا يک‌جورِ خوبی هم‌رنگ است. يک‌جور خوبی کم‌صداست. فقط توش بو هست و مزه. توش يک کنجِ خوبی هست که بو دارد و مزه دارد و صدای ماشين ندارد و صدای کلاغ ندارد و صدای قارقار هيچ آدمِ ديگری ندارد هم. از آن کنج‌ها که پير شده‌اند و گوش‌شان سنگين شده. نه، اصلن از آن کنج‌ها که پير شده‌اند و گوش‌شان سنگين نشده و خودشان را می‌زنند به نشنيدن. اين طرف همه‌چيز يک جور خوبی جادويی‌ست و نرم است و ليز است و خيس است، انگار يک مِه دائمی مانده باشد توی دلش. انگار يک‌عالمه شبنم نشسته باشد روی پيشانی‌ش. انگار يک جوی روانِ باريک گشته باشد دور گردنه‌ی حيرانِ گردن، سنگ‌ها و قلوه‌ها و ترقوه‌ها را رد کرده باشد امتداد سينه‌ها را گرفته باشد آمده باشد پايين، خودش را چکانده باشد حوالی کشاله‌ها، جاده‌های سرگردان پرپيچ و فرازِ هراز. اين طرف هوا يک‌جور خوبی شرجی‌ست. رطوبت‌اش حرارت دارد هُرم دارد خودش را می‌نشاند روی پوستِ تنِ آدم روی تک‌تک سلول‌های تنِ آدم، حاره‌ای‌ست لامصب. اين طرف يک‌جور خوبی يک قاره‌ی ديگری‌ست برای خودش، قاره‌ی ششم، اقيانوسيه‌تر. اين طرف همه‌چيز يک جورِ خوبی وجود ندارد. تو هستی اما وجود خارجی نداری او هست اما با تقريبِ خوبی می‌شود گفت که نيست ماشين هست و کلاغ هست و آدم و درخت هم هست حتا، اما هيچ‌کدام وجود خارجی ندارند. اين‌جا همه‌چيز داخلی‌ست. ...



Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com