شاید میدید که مضحک است در مذهبی که سجده بر خاک میکنند فخر بر افلاک فروختن، در مذهبی که پیشوایاناش دائم در استغفارند تقدس و عصمت فروختن، در مذهبی که بندگی را منحصر به حق تعالی میداند بندهپروری و مریدخواهی، در مذهبی که علم غیب را منحصر به خدا میداند ادعای رازدانی و اسرارگشایی؛ گرچه بسیار کردهاند و میکنند و میشود و شدهاست.
هر چه بود خودش بود و با همهی اینها، به قولِ عبدالکریم سروش، فخر روحانیتِ شیعه بود. برجستهترین شاگرد آیت الله بروجردی بود با ذکاوت و حافظهای شگفتانگیز. با همان قامتِ کوتاه، لهجهی نجفآبادی و سخن گفتناش با جملاتِ گاه نیمخورده و بدونِ فنِ بیان. در سخنرانیِ آخرش در عید قربان، دستانِ لرزاناش از بیماری پارکینسون واضح بود اما از نفس مطمئنهای سخن میگفت که مقام حسین بن علی است: کسی که همه چیزش را در راه حق قربانی میکند و همچنان استوار است؛ و در اینجا علاوه بر دستها صدایش هم میلرزید. پیرمردی بود که خود جوانی و فرزند و سالها آزادی و نام و جاه و آسودگیِ خانوادهاش را برای حقیقت و آرماناش قربانی کرده بود اما هنوز برای خودش و آن چه از دست داده عزادار نبود و بر آن نهایتِ آرمانیِ ایثار و قربانیِ بزرگاش میگریست.
ساده بودناش در این روزگارِِ مردمانِ هفتخط نهایتِ زیرکی بود، بسیار کسان به او خندیدند و مضحکهاش کردند اما به قولِ انگلیسی «خندهی آخر» برای او ماند که به ریشِ این مردمان که در تاریخ بدنام خواهند ماند بخندد.
عنکبوت- در سوگ آیتالله منتظری