صد و نود و دو ساعت یا چیزی در همین حدود گذشته و در این مدت روزی نبوده که بهت فکر نکنیم. بوده؟ صبح بلند شدی رفتی بیرون. فکر کردی زود برمیگردی و فوقش سه چهارساعت دور از خانهای. به قرار و مدارهای شبت فکر کردی، به اینکه وقتی برگشتی لباسها را از روی بند جمع میکنی یا وقتی برگشتی خواندن آن کتاب را تمام میکنی یا وقتی برگشتی حمام میکنی و شاید هم از خستگی خوابیدی تاشب. غذا درست نکردی و فکر کردی حتماً غذای نذری گیرت میآید. اما برنگشتی و کتابی که داشتی میخواندی نیمه تمام ماند. و چون چوب الف نگذاشتی لای صفحههایش که بدانی از کجا باید خواندن را ادامه دهی کتاب برای همیشه صفحهای را که در آن مانده بودی توی خودش دفن کرد. مسواکت، ریش تراشت، لباسهایت که توی جیب بعضیهایشان اسکناسهای صدی و دویستی و پانصدی و سکههای بیست و پنج تومانی و پنجاه تومانی و بلیت اتوبوس یا کارت مترو جامانده، وسایل شخصیات، نوشتهها و عکسها و فیلمهایت همگی در آن لحظه که آن بیرون حکم توقف به زندگیات دادند اشیایی شدند متعلق به گذشته، شدند یادگاری و شدند میراث به جا مانده از تو. زندگی همان دم برای آنها هم متوقف شد و زندگی همان دم برایشان به شکلی دیگری درآمد. کاربری وسایلت عوض شد و از مسواک تبدیل شد به شی باارزشی که از تو باقی مانده و نگهش میدارند تا یاد تو بیفتند. شاید هم دورش بیندازند تا یاد تو نیفتند. حالا که نمیشود اما اگر بعدها روزی آمد که کسی توانست آزادانه از تو بگوید و از تو بنویسد که چه جور آدمی بودی و چه جوری فکر می کردی و چه جوری زندگی می کردی داستان آن کتاب نیمه خوانده و آن مسواکی که سه ماه هر شب به دندانت می زدی و دندانههایش کم کم کج شده بودند و خم شده بودند حیف است که فراموش شود. اگر کسی خواست فیلم مستندی از زندگی تو بسازد یا داستانت را تعریف کند باید برود با کتاب نیمه تمام و با مسواک پیرت هم صحبت کند. تا کتاب برایش بگوید که تو چه رفتاری داشتی و چطوری ورقش می زدی و زیر کدام جملههایش را خط میکشیدی. کی و کجا خریدیاش یا قرض گرفتیاش و بعد از اینکه خواندی میخواستی باهاش چطوری تا کنی. باید برود از مسواکت بپرسد که چطوری میکشیدی اش روی دندانهایت و میرقصاندیاش توی دهانت. باید به تمام وسایلت که حالا دیگر شدهاند یادگاری، مجال داده شود و تریبونی، که از تو بگویند. وقتی برایت بزرگداشت و یادبود برگزار میکنند باید از ریشتراشت دعوت شود برای سخنرانی پشت تریبون قرار بگیرد و از زندگی با تو بگوید. باید بیایند از من هم بپرسند، که آن لحظه آخر دیدمت. که همان دم که زندگی برای تو تمام شد، تو تازه برای من، برای بقیه شروع شدی در عکسها، در فیلمها و در نوشتههای یواشکی.
کتابهای تازه
فقط همان یک کتاب نیست که نیمه کاره مانده. کتابهای زیادی از آن روز به بعد هنوز تمام نشدهاند و مثل همیشه ادبیات یکی از قربانیهاست. چون داستان خواندن برای خیلیها مال حال معمولی و روزهای معمولی و بیحادثه است. ما هم که از شش ماه پیش به این ور روز معمولی کم داشتهایم و وقتی بیشتر روزهایت پر از حادثه و داستانهای زنده و عجیب است نمی توانی بروی سراغ داستانهای توی کتاب مگر اینکه ارتباطی به حال این روزهایت داشته باشند. (البته شعر اینجوری نیست و الان داریم از داستان حرف میزنیم.) ادبیات از یک نظر دیگر هم قربانی است، قربانی سرعت. همان روز که اتفاق را دیدی و به دل حادثه رفتی نمیتوانی بنشینی و داستانت را، داستانی را که دیگر نمیتواند چشمش را روی وقایع ببندد، بنویسی. باید بگذاری همهشان در تو ته نشین شوند. باید بتوانی آن قدر از حادثه دور شوی که بزرگیاش را از سر تا پا ببینی. داستانخواندن مال روزهای معمولی است و داستاننوشتن مال روزهای معمولی است و داستان چاپ کردن هم مال روزهای معمولی است. برای همین اگر میبینید کتابهای تازه کم هستند مال روزهای غیرمعمولیمان است. برای همین وقتی هرهفته میروی سراغ پیشخوان کتابهای جدید، میبینی که دو سه عنوان بیشتر اضافه نشده است.
نشر نیلوفر هفته پیش یک رمان چاپ کرده به اسم "زنگ انشا" نوشته زیگفرید لنتس و ترجمه حسن نقره چی که کتاب قطوری است. یعنی 486 صفحه و اولین کتابی است که از لنتس در ایران ترجمه میشود. موقعیت اجتماعی آلمان در دوره نازیها توی رمان پررنگ است و اشاره دارد به دورانی که نقاشی کشیدن در آلمان جرم محسوب میشود. جرم عجیب و غریبی که البته در مورد جرمهای عجیب و غریبی که ما هرروزه مرتکبش میشویم رنگ میبازد. سلام جرایم تازه اینترنتی. داستان زنگ انشا درباره جوان خلافکاری است که به خاطر دزدیدن چند تابلوی نقاشی دوره بازپروری را در دانشگاه میگذراند. "مرگ کسب و کار من است" که روبر مرل نوشته و احمد شاملو ترجمه کرده درباره جنایات نازیها در آشوویتس و اردوگاههای دیگر است و این کتاب درباره تأثیرات اجتماعی آن. اگر آن را خوانده باشید و اگر به دانستن درباره آن دوره علاقهمند باشید، این کتاب جدیدی هم حتماً چیزهایی برای گفتن دارد. مثل اینکه داستان کوتاههای لنتس موفقتر از رمانهایش هستند. او را مشهورترین نویسنده بعد از جنگ و همینطور کاردرستترین نویسنده آلمانی بعد از گونترگراس میدانند.
رسولی - اعتماد