یا
دیدن یا ندیدن مساله این است
از ویژگیهای آثار کویریک نبودن مرز واضحی بین خیال و واقعیت است. این دو به طرزی در فیلم واقع میشوند که نمیتوانی میان واقعیت بایستی و داد بزنی این واقعیت است و توی رویا با علم به اینکه رویاست ادامهی داستان را نگاه کنی. آثار کوبریک و بالاخص آیز واید شات نمونهی کاملی از این مرزهای درونی و بیرونی آدمهاست. افکار درونی جنبهی خارجی پیدا میکند و اتفاقات بیرونی جنبهای درونی. نمیتوانی قائم و متقن بایستی و بگویی این تکه از فیلم چقدر رنگ حقیقت یا خیال دارد همانطور که موضوع فیلم روی تاثیر این دو بر ذهن و زندگی انسانها بحث میکند.
صحنهی بالماسکه، مردهای شنلپوش و بانقاب. زنهای عریان و همزمانیشان با خواب آلیس بیشتر شبیه به کابوسهای مردانهی مردیست که در تاریکی شب قدم میزند تا ورود واقعی به دنیای آن چنینی. توی دنیای نقابپوشان تنها چیزی که معنا دارد سکـ.س است بدون نیاز به شناخت آدم روبرو. تعهل و تجرد معنایی ندارد. دوست داشتن جایی را پر نمیکند. هر کدام از زنها میتواند هر کسی باشد همانطور که هر کدام از مردها. صحنههای بالماسکه همان صحنههای جشن زیگلر آغازین است این بار با نقاب. توی جشن ِ نقابها زنها انتخاب میکنند. مردها منتظر انتخاب شدن میمانند. این همان دنیای ذهن بیل است که زنش را دارای قابلیت انتخاب میبیند. با کدام مرد؟ یا صریحتر کدام نقاب؟ کدام جسم؟ کدام صورت. جسم بدون روح. بیل خودش را مقصر میداند. در جدالی بی سرانجام گیر افتاده. با خودش فکر میکند کاش آن حرفها را به آلیس نزدهبود تا شنوای این چنین حرفهایی باشد. در جشن نقابها با علت شروع جدال مواجه است. صورت. هیچچیزی جز نقاب نیست که زنی از زنان گود را به سمت تو بکشد. همان چیزی که آلیس مشاجره را از آن آغاز میکند. ولی چه چیزی میتواند او را از این کابوس نجات دهد؟ از این همه شکل هم بودن. از این گـ.ایش کثافتبار. از این معرکه. توجه. یک نفر درون او را. زیر نقاب او را درمییابد و نجاتش میدهد. آلیس همچنان در خواب به بیل خیانت میکند. و از خیانتش خوشحال است. بیدار میشود و از خودش شرمگین است. برزخی از اعتراف برای خودش ساخته که روحش را از درون میخورد. گناهکار منم. این چیزیست که زن ماجرا به آن فکر میکند. مرد اما نه تصویر که به سراغ خود خیانت میرود. به محل جرمش برمیگردد اما هرگز این میزان پریشانی را در عذاب از خیانت خویش تجربه نمیکند. پریشانی او صرفن مفعولیست. عذاب میکشد چون مورد خیانت واقع شده. اقرار که به آخر میرسد هر دو در خاکستریای که لبخندی ندارد پرتاب شدهاند. گناه اگر دوطرفه باشد راحتتر میشود تاب آورد گناه ِ کرده را.
کوبریک توی دنیای درونی آدمها قدمهای زیادی میزند. سکـ.س بی عشق را به مسلخ میکشد. رهایی از آن را به دست نجاتدهنده میسپارد. نجاتدهنده را قربانی میکند. نیشگونی از هوس و حسادت و تعهد مخاطب میگیرد سر آخر نجاتیافتگان ماجرا را زنده اما خسته، مانده اما شرمگین راهی زندگی میکند تا اینبار با اندوهی دست و پنجه نرم کنند که عریانشان را تاب نیاورد.
تفسیر عنوان فیلم توصیهی بهجایی به طاقت آدمیست؛ چشمانت را تا میتوانی ببند. ما آدمیم، دوام نداریم. عالم کل بودن از پا درمان میآورد. ذهن دیگری را دانستن. گوشهی دنج دلش، هوسش، خاطرش، خوابش، ویرانمان میکند. بگذار ندانیم تا زندگی کنیم. به خیال خودمان راحت زندگی کنیم. این پل نمیریزد اگر میخهای شلشدهاش را نبینی. برزخی که دیدن سستی پل به تو میدهد بسی رنجآورتر است از سقوط.