استاده میگه بچهها فرق دارن. خودش یه بچه هشتماهه داره که تازه دستش یه چیزیش شده و در واقع چیزیش نشده ولی نمیذاره به دستش دست بزنن. میگه بچهها قوانین خودشونو دارن. با خودت فکر میکنی اینکه دستش چیزیش نیست حالش که خوبه داره بازی میکنه پس چرا گریه میکنه. ولی اینطوری نیست وقتی بری سمت دستش فکر میکنه میخوای اذیتش کنی. تقصیرارو از تو میدونه. منطق براش مهم نیست. دستش درد گرفته و تو که مسوولش بودی نتونستی نذاری دستش درد بگیره حالا که خودش مواظبشه دیگه نمیذاره تویی که بلد نبودی کارت رو انجام بدی به دستش نزدیک بشی.
اگه ببریش آمپولش بزنی ازت میترسه چون تو بردیش اونجا. ازت فرار میکنه. براش میشی لولو. براش مهم نیست که تو این کارو برا خوب شدنش کردی یا چی، مهم اینه که دردش اومده و اون محیط وحشتناک و غریبه بوده. تو دادیش دست یه غریبه و با اون آقاهه خندیدی حتی. یعنی دوتایی با هم میخواستین اذیتش کنین. فک کنم یه جایی از همهمون اون بچه هشتماهه هه هست هنوز. نباید بش سخت گرفت.