گاهی فقط آرزو میکنم
و آرزوها را توی دستمالی با گلهای ریز نارنجی
میپیچم
میگذارمشان لب رود
پاهایم را میگذارم در آب
یخ میکنند، مور مور میشوم
دلم که ضعف میرود
بقچه ام را باز میکنم، درشان میآورم
آرام آرام میخورم
گاهی فقط
آرزو میکنم
تا کلوچه داشته باشم