توی اتوبوس دو طبقه نشستهایم که از یک خیابان عریض پردرختی میگذرد. صندلی جلوی طبقه ی دوم همیشه مال ماست. درخت ها میخورند به شیشه های اتوبوس. نور از لابه لاشان روی شیشهها میافتد. مامان نان لواش خریده. تکه های سفتش را که خش خش صدا می کنند جدا می کند میدهد به من. من هم خش و خش میخورمشان. چهار سالم است.