نگاه کن/ زمهریری آنجا برپاست/ درست زیر چشمانم
کهنه قندیل هایی از رویا/ تمامی وعده هایی که پرکشیده اند/ به سوی آسمان هایی دیگر/ لنگر گاه هایی دیگر
و رویاهای من که به سرانگشتانت چسبیده اند
بسیار دوستت می دارم/ و این دوست داشتن/ پریشان خاطرت می کند
و رویاهایم زیر انگشتانت تکه تکه می شوند
من بسیار دوستت می دارم
فرشته ی من
از تمامی طعم ها یکی/ تنها یکی/ مرا هوسناک می کند
آن هنگام که لبانت به دلجویی دهانم برمیخیزند
از تمامی این بادها تنها یکی مرا با خود می برد
وقتی که سایه ات/ از دریچه ام عبور می کند
افسوس های مرا برگیر و اشکهایت را به من بده/ چونان کسی که جنگ افزارش را به زمین میافکند
و می میرد
و همچنان نفس بکش/ آن هنگام که با وقار فرو می افتی
هنگامی که زمان زیر نفس هایت منبسط می شود
تنها خاکسترهایمان باقی خواهد ماند/ و ریه های من مویه می کنند/ ولی قلبم رها خواهد شد
صدایت از خیالم محو می گردد/ و من آزادیم را باز پس خواهم گرفت
بسیار دوستت می دارم
و این دوست داشتن پریشان خاطرت می کند
و رویاهایم زیر انگشتانت تکه تکه می شوند
من/ بسیار دوستت میدارم
فرشته ی من