از بین رنگها آنهایی که نرم ترند برای منترند. امروز شنبهست. سرکار نرفتهام. امیر رفته است. من ماندهام توی خانه. توی یخچال یک بهشت سالاد میوه ساختهام با سیب گلاب و شلیل و ژله و آلوئه ورا. سه تا پاستیل گذاشتهام روش. آنی که تمشک دارد مال من است آنی که گیلاس, مال او. با ژانگولربازی که درآورده میشود آیفون را وصل کرد به بلندگوهای دور خانه. آیفونم را وصل کردهام. خانه صدای خوب میدهد. یک آهنگ آمده مرا بلند کرده گذاشته وسط چمنزاری که موهایم تویش به رنگ سیاه بنفش اصیل خودش است. بلند. مخملی. باد میاید. زیر پایم نم خوشی است. ابرهای سفید توی آسمان بالای سرم. پیراهنم گل گلی خنک، زمینهاش سفید، گلهایش ریز نارنجی و قرمز. باد از میانههای گشادش میآید تو
میالاید به من زندگی را. نشستهام میان آهنگ و میل دل کندنم نیست، هیچ.
...
لباسها را جمع کردهام ریختهام توی کیسه, بردارم ببرم خشکشویی اتویشان کند. از صبح دم در به صف ایستادهاند. من به ایستادنشان می خندم. خسته شدهاند. خانم توی آهنگ دست آدم را میکشد میبرد باز. بعضی آهنگ ها را نمیشود ول کردبرگشت به زندگی. یک شبنم اشکی در آدم جاری میکنند که دیدنی نیست. جوری آدم را دچار میسازند که انگاری سالها میانهی رویا زیستهای و این آهنگ هجرانیات را یادت آورده باز.
…
.
نمیدانم چه شد که می خواستم از رنگهایم بنویسم. رنگ های خاکستریتر رنگهای مناند. خاکستری نه فقط طوسی که سرمهای که صورتی چرک. که کرم که بنفش بادمجانی. هر رنگی که خالص نباشد. نه اینکه قرمز را به دوستی نداشته باشم ولی با زرشکی اختترم. اگر قرمز بپوشم برای اینست که بهم میآید یا زرد ولی لیمویی … رنگهای کمجیغتر من را میکشند به خودشان. سرمهای و طوسی را برای مردها دوست دارم و هر رنگی را که به چشمم مهربانی کند از جان به دوستی میگیرمش. از تمام رگالها چشمم دنبال آن بلندبالاییست که رنگ بیبدیلش اسم نداشته باشد و نه که نا، حتی فریاد برایش لذتی هم نداشته باشد. از جیغ و داد فراریام. آدم سکوت کردن هم نیستم. گاهی چیزی میگویم اگر گوش دلی باشد و اگر گفتنی ای, اگر نه که خب ... چه خوب و چه بد این از آن هایی ست که دارم. گاهی چیزهایی هست در آدم که فقط میشود آن ها را دانست. نه میشود تغییر داد نه میشود سرزنش کرد و نه میشود بهش بالید، و همین دانستن البته التیامبخش خوبیست. جای هر نوع مرهمی را پر میکند وقتی میدانی این آن ای از توست که تو را هیچ توان انکارش هم نیست.
Labels: روز نوشت