من دستنویس پریشانیام. خطهایم که پر میشود کلمه لبریز میکند. این روزها اما، هیچ از پریشانی خبری نیست. رد ابری مسما به زندگی توی روزهایم جاریست. هیچ با جنگ نیستم در خودم، با دیگران هم. صبحهای لولیده زیر پنجره نیمه باز را دوست دارم و هوای خنک را که میانهی پهلوهایمان میخزد و مای نیمه هوشیار که به نیت یک جرعه بیشتر سرهامان را به حاشیهی دیگری میسپاریم. تا یکی/ که من، نه به حکم میل که به منطق کمر راست کند و خودش را از بهشت برهاند،
و این جورها روز ما شروع میشود.
Labels: روز نوشت