شب ساز كوك مي كند
در سكوت*
دكمه هاي درخشان اسموكينگش چشمك مي زنند
و صورتش گوي مانند
از پشت غبارهاي پنبه اي سرك مي كشد
جبار كمان به دست به گوش است
و حَمَل.
شباهنگ آن سوتر مي رقصد
و خوشه گندم تازه تر از هميشه
زير زبانش مزه مزه مي شود.
شب ساز مي زند
باد مي خواند
شب مي رقصد
من مي خوابم...
*edited : با تشكر از
نظر نقطه الف عزيز
Labels: شعر نوشت