بعضی چیزها را نباید تنهایی خواند مثل همین کامنتِ سنجی روی تولد:{
1- من نمی دونم چطور این درد و ایهام رو نمی بینند. پولت رو می گیری و می ری رد کارت. مهریه ی احمقانه ای که حالا بالای صد و پنجاه تا سکه ضمانت اجرایی هم نداره قدیماش هم نداشت. ماهی سی و پنج هزار تومن نفقه. ی دختریه که زندگیش رو از دست داده. احمق! بارو سالم می رسونی. آره دیگه خانوم بار شیشه دارن...تف به این جماعت مسی. تف.
2- همه اش تقصیر این احمق هاییه که وقتی ما رفتیم تو مرکز بهداشت ها خناق گرفتیم واسه تبلیغ ا-سی-پی و کنتراسپتیو مسخره امون کردند. بعد گفتند دیگه مجانی نیست اما سوبسید خوبی می دیم بعد هم سوبسید رو برداشتند. حالا برین زیاد شین و بزاین . برین مسخره کنین که خانوم ما سینما نداریم ، شب می خوابیم زیاد می شیم. برین بمیرین که بچه هایی به دنیا می آن واسه اینکه مادرشون پول ا سی پی نداره. همون ماهی سیصد-چهارصد تومن تو فرهنگش جا نمی شه. ببینم چه گهی می خورین تو پرتو و هاله ی نور بالا سر و بوی گند جوراب دور و برتون.
3- گذشته از همه ی اینا همیشه تولد هر بچه ای یه اتفاق خوبه. بچه ها خوبند حتی اگر ناخواسته باشند اما من دلم نمی خواد بدونم بچه ای بیخودی به دنیا می آد . مثل معجزه ی بیخودی می مونه.دلم نمیخواد زن بشه ماشین جوجه کشی. دلم نمی خواد تو بیل برد واسه تبلیغ مبارزه با سرطان سینه عکس یه پستونک ببینم که روش چسب زخم زدن. یعنی چی اینا؟ یعنی زن ابزاره واسه زیاد شدن ، شیر دادن ، شستن ، رفتن و بعد هم پولش رو می گیره - اگه شانس بیاره و نرسه به اینجااااااش که مهرم حلال جونم آزاد- . گه بگیرنمون مسی که می بینیم و ساکتیم و می خندیم به این دردا...هیچی مسی ولش کن...شاید جدی نبود این پستت. شاید اصلا منظورت این نبود. اما یه چیزی توی من بیدار شد از دردهایی که بغل گوش آتی ساز نشین ها توی ده ونک دیدم ، توی فرحزاد زیر گوش سعادت آباد ... دماوند و بقیه ی جاها رو نمی گم...
*
عتیق مثل زمستان ، عمیق مثل یقین... شروع می شود از زن غمی به نام جنین... (به همین قوت)
*
هر گونه ارتباط با فمنیسم رو به صورت جدی رد می کنم. من صرفا یک انسانم. آزاد از هر ـیسمی.
}
کامنت میم-سنجاقک روی پست ِ تولد
پسا.ن:و من چه خوشحالم که روح وبلاگم همان درد را از ریشه میکشد بیرون و میریزد روی داریه تا خیالم راحت شود که آنچه را گفتهام واقعن گفتهام.