24 December 2008

 جوراب کی چه رنگیه؟



خب! اصلن قرار نبود که این رو پست کنم. یعنی نمی‌دونم چطوری شد که ورق چرخ خورد و یکی دیگه درفت شد تا این یکی جاش رو بگیره. پارسال دو هفته بعد از این بود که یک آخر هفته‌ای نوشته شد و از قضا برفی بود و سال نویی و بابا نوئل معلق در فضایی برای رسوندن آرزوها. علی ای حال آن‌چه می‌بینید آرزوهای پارسال رفقا زیر کرسی مجازستانه (اوهه! دور درخت کاج؟ الان وطنی‌ش کردم یعنی!) به خاطر سیل نامتناهی وبلاگیای اطراف و اکناف و دوست بودن و بزرگ داشتن‌شون مقدور نیست که اسما رو تک به تک بنویسم که خودش کامیونی می‌شود دراااز. لذا [بزن شیپورچی: دو دو رو دو دو دو] بر ببننده‌ی این پست واجب عینی‌ست به محض دیدن عکس تمام جسارتش را جمع کند و چون آدمی دوست و محبوب ِ دل ِ دلدارها، ندارها، عاشق‌پیشه‌گان، محزون‌بوده‌گان، گمگشته‌گان، گم‌کرده‌گان، امیدواران، بی‌امیدان، الاف‌الدوله‌ها، زن و بچه‌دارها، [زنبیل و بردار و بیار] بیاید آرزویش را بنویسد والا [بسیار بسیار جدی] از مقادیر معتنابهی چوب انار که من به کمک رفیق شفیقم سنجیتا ب.سنجی برای روز مبادا احتکار کرده‌ایم برای تادیب فرد مذکور و نشان‌دادن «آن‌که آرزو ندارد بی‌خود پینوکیو می‌سازد» استعمال خواهیم نمود. سنجی از اتاق فرمان اشاره می‌کنه آناناس هم داریما!!!

ئه‌سرین (پریشان‌گویی‌های ئه‌سرین): یه دونه لپتاپ آی بی ام مثلا، یه عالمه فیلم، با یه عالمه نزدیک صدتا کتاب که لیست کردم. با بلیط سفر چندروزه واسه دوستام که چندروز بیان ایران همه ی همه ی اونا که می خوام باشن، و دعوت نامه واه دوستای دیگه ام که اینجان و ... اصلا ول، سند هک هفته زندگی اونجور که دوست دارم کافیه! تو اون بسته جا میشه به نظرت؟
پورج (لانگ‌ شات): حسب‌الامرتان خوش‌داشتیم در آن کادوپیچ روبان‌زده‌ی بالادست، نیم‌چارک «سلامت» بود. نه که طوری‌مان باشد. شکر ربِ رحیم. ولی آن نیم‌چارک را لازم داریم.
سنجی (دخترانه‌های میم سنجاقک): من که نفهمیدم چی شد ! یعنی منظورت اینه که کیا آرزو می کنن سنجی یا هرمس یا آزمو یا زبونم لال خدای نکرده تاید از لوله بخاریشون بیفته تو جوراب دم شومینه؟! هاها!
اوکیز! لوس نمی شم و اینا ... من آرزو می کنم یه چیزی بیفته پایین تو مایه های چراغ جادو با یه جینی خوش تیپ که هم هیکل و شبیه هرکول والت دیزنی باشه و نامحدود بتونم آرزو کنم.
خپ بابا ! مسخره بازی بسه. راستش سنجی خیلی آرزوهای زیادی دارهو خیلی زیاد. واسه همین نمی تونه انتخاب کنه. اما می دونی... دلش می خواد ات دی اند آو د دی شادمان باشه. نو متر که اون شادمانی چطور حاصل میشه. میخواد ات دی اند و د دی یه لبخند واقعنی بزنه. همین.
خواب آلوده: " برنامه سفر اِن روز دور دنیا با دو سه تا از آدمهای خوش سفری که دوستشون دارم، با تمام پراویزیشن هاش اونم به شکل زیگ زااگ"
هری (نوترینو): من هم فکرهامو کردم. دلمان دو هفته «اضافه‌عمر» می‌خواهد که در آن مدت هر کاری که انجام دهیم، جزو نامه‌ی اعمالمان محسوب نشود. البت خدای به سر شاهد است که گند خاصی نمی‌خواهیم بالا بیاوریم. چند مورد «سعی و خطا» ی خطرناک هست، گذاشتیمش برای آن دو هفته. این از این. البته الآن که دقت می‌کنم، این آرزو که گفتیم از آنها نیست که اون پیرمرد توی عکس بتواند به جورابمان سنجاق کند...
مریم: دلم می‌خواد یه دنیای دیگه برام آورده باشه. دنیایی که همه‌ی آرزوهام رو داشته باشه. همون دنیای آرمانی.
مریم (مامهر): دلم می خواد توش یه نامه ی کتبی از خدا باشه که زیرش هم امضا کرده باشه که مامان و بابام و برام نگه می داره ... تا همیشه یی که می شه ... خب من دلم می خواد حالا که من قرار نیست عروس بشم و کله کو هم گفته تا من عروس نشم ایران بیا نیست!! الان اون تو یه کله کو باشه که اومده ایران !! بازم هستا! بگم یعنی؟ بعدشم یه بلیط رفت و برگشت می خوام واسه 1 ماه که برم پاریس و بر گردم ! البته اگر خواستی توش بلیط و ویزا بذاری هیچ تضمینی نمی دم که رفتم پاریس برگردما !!
سر هرمس مارانا : فقط چون لینک کامنتدانی را گذاشته بودید برای ما گوگل ریدرخوان ها، ها! درضمن از همین تریبون اعلام کنیم لطفن کسی ما را آرزو نکند برای پایین افتادن از لوله بخاری. گیر می کنیم آن وسط ها گرفتار می شویم بد مصیبتی می شود، کسی هم نیست بیاید جمع مان کند. ها راستی ما بدمان نمی آمد خود جناب آقای بابانوئل می افتاد یک بار پایین. کمی خرده حساب با ایشان داشتیم که گاس این جوری پا بدهد رفع و رجوع اش کنیم .
مونا (چتری برای یک نفر): منم یه دل بی خیال می خوام! یه کم خلخلیه انگار چیزی که می خوام؟!
الهام (اسنپ‌شات): چراغ جادو می خوام من! بعدش دیگه هی آرزو می کنم هر برآورده می شه!
لاغر(حیاط دیوانه‌خانه): م م م من یه دونه از این خط کشا می خوام که دو تا عکس داره و وقتی تکونش می دی هی عوض می شه
ماه‌منیر: دلم می خواد پاپا نوئل اول اشتباهی بستۀ محتوی آرزوی مسی رو بندازه تو دودکش. بعد هم بره و نیم ساعت بعد بستۀ خودمو بیاره. البته شاید دلم به رحم اومد و جعبۀ خالیشو واسه ات فرستادم.
میرزا پیکوفسکی: من دلم می خواست داخل آن کادوی روبان زده چند ورق یا چند استکان احساس گرم بود.
یاسمن (دیهور): کاش اون تو سلامتی و صلح و دوستی برای همه باشه... وای چه پر توقعم!
آزی: ارزو مي كنم كه همه ادما همه اونايي كه دوسشون دارم و حتي اونايي كه دوسشون ندارم به همه ارزوهاشون برسن و شادي و خوشبختي رو با تمام وجود لمس كنند ...اونوقت همه دنيا ميشه محبت و مهربوني و لبخند و عشق....

لینک کامنتدونی برا گودرخوان‌ها



Today's Pic





About me

I am not what I post, My posts are not me. I am Someone wondering around, writing whatever worth remembering.




Lables

[ کوتاه نوشت ]

[ شعر نوشت ]

[ فکر نوشت ]

[ دیگر نوشت ]

[ روز نوشت ]

[ نوروز نوشت ]

[ از آدم‌ها ]

[ ویکند نوشت ]

[ داستان نوشت ]

[ ابوی ]

[ انحناهای عاشقانه ]

[ خاطرات بدون مرز ]

[ فیلم نوشت ]



Archive

December 2004
April 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 2012
October 2012
November 2012
January 2013
April 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
January 2014
February 2014
March 2014
September 2014
December 2014
October 2016
November 2017
March 2018
December 2018


Masoudeh@gmail.com