خب! اصلن قرار نبود که این رو پست کنم. یعنی نمیدونم چطوری شد که ورق چرخ خورد و یکی دیگه درفت شد تا این یکی جاش رو بگیره. پارسال دو هفته بعد از این بود که یک
آخر هفتهای نوشته شد و از قضا برفی بود و سال نویی و بابا نوئل معلق در فضایی برای رسوندن آرزوها. علی ای حال آنچه میبینید آرزوهای پارسال رفقا زیر کرسی مجازستانه (اوهه! دور درخت کاج؟ الان وطنیش کردم یعنی!) به خاطر سیل نامتناهی وبلاگیای اطراف و اکناف و دوست بودن و بزرگ داشتنشون مقدور نیست که اسما رو تک به تک بنویسم که خودش کامیونی میشود دراااز. لذا [بزن شیپورچی: دو دو رو دو دو دو] بر ببنندهی این پست واجب عینیست به محض دیدن عکس تمام جسارتش را جمع کند و چون آدمی دوست و محبوب ِ دل ِ دلدارها، ندارها، عاشقپیشهگان، محزونبودهگان، گمگشتهگان، گمکردهگان، امیدواران، بیامیدان، الافالدولهها، زن و بچهدارها، [زنبیل و بردار و بیار] بیاید آرزویش را بنویسد والا [بسیار بسیار جدی] از مقادیر معتنابهی چوب انار که من به کمک رفیق شفیقم سنجیتا ب.سنجی برای روز مبادا احتکار کردهایم برای تادیب فرد مذکور و نشاندادن «آنکه آرزو ندارد بیخود پینوکیو میسازد» استعمال خواهیم نمود. سنجی از اتاق فرمان اشاره میکنه آناناس هم داریما!!!
ئهسرین (پریشانگوییهای ئهسرین): یه دونه لپتاپ آی بی ام مثلا، یه عالمه فیلم، با یه عالمه نزدیک صدتا کتاب که لیست کردم. با بلیط سفر چندروزه واسه دوستام که چندروز بیان ایران همه ی همه ی اونا که می خوام باشن، و دعوت نامه واه دوستای دیگه ام که اینجان و ... اصلا ول، سند هک هفته زندگی اونجور که دوست دارم کافیه! تو اون بسته جا میشه به نظرت؟
پورج (لانگ شات): حسبالامرتان خوشداشتیم در آن کادوپیچ روبانزدهی بالادست، نیمچارک «سلامت» بود. نه که طوریمان باشد. شکر ربِ رحیم. ولی آن نیمچارک را لازم داریم.
سنجی (دخترانههای میم سنجاقک): من که نفهمیدم چی شد ! یعنی منظورت اینه که کیا آرزو می کنن سنجی یا هرمس یا آزمو یا زبونم لال خدای نکرده تاید از لوله بخاریشون بیفته تو جوراب دم شومینه؟! هاها!
اوکیز! لوس نمی شم و اینا ... من آرزو می کنم یه چیزی بیفته پایین تو مایه های چراغ جادو با یه جینی خوش تیپ که هم هیکل و شبیه هرکول والت دیزنی باشه و نامحدود بتونم آرزو کنم.
خپ بابا ! مسخره بازی بسه. راستش سنجی خیلی آرزوهای زیادی دارهو خیلی زیاد. واسه همین نمی تونه انتخاب کنه. اما می دونی... دلش می خواد ات دی اند آو د دی شادمان باشه. نو متر که اون شادمانی چطور حاصل میشه. میخواد ات دی اند و د دی یه لبخند واقعنی بزنه. همین.
خواب آلوده: " برنامه سفر اِن روز دور دنیا با دو سه تا از آدمهای خوش سفری که دوستشون دارم، با تمام پراویزیشن هاش اونم به شکل زیگ زااگ"
هری (نوترینو): من هم فکرهامو کردم. دلمان دو هفته «اضافهعمر» میخواهد که در آن مدت هر کاری که انجام دهیم، جزو نامهی اعمالمان محسوب نشود. البت خدای به سر شاهد است که گند خاصی نمیخواهیم بالا بیاوریم. چند مورد «سعی و خطا» ی خطرناک هست، گذاشتیمش برای آن دو هفته. این از این. البته الآن که دقت میکنم، این آرزو که گفتیم از آنها نیست که اون پیرمرد توی عکس بتواند به جورابمان سنجاق کند...
مریم: دلم میخواد یه دنیای دیگه برام آورده باشه. دنیایی که همهی آرزوهام رو داشته باشه. همون دنیای آرمانی.
مریم (مامهر): دلم می خواد توش یه نامه ی کتبی از خدا باشه که زیرش هم امضا کرده باشه که مامان و بابام و برام نگه می داره ... تا همیشه یی که می شه ... خب من دلم می خواد حالا که من قرار نیست عروس بشم و کله کو هم گفته تا من عروس نشم ایران بیا نیست!! الان اون تو یه کله کو باشه که اومده ایران !! بازم هستا! بگم یعنی؟ بعدشم یه بلیط رفت و برگشت می خوام واسه 1 ماه که برم پاریس و بر گردم ! البته اگر خواستی توش بلیط و ویزا بذاری هیچ تضمینی نمی دم که رفتم پاریس برگردما !!
سر هرمس مارانا : فقط چون لینک کامنتدانی را گذاشته بودید برای ما گوگل ریدرخوان ها، ها! درضمن از همین تریبون اعلام کنیم لطفن کسی ما را آرزو نکند برای پایین افتادن از لوله بخاری. گیر می کنیم آن وسط ها گرفتار می شویم بد مصیبتی می شود، کسی هم نیست بیاید جمع مان کند. ها راستی ما بدمان نمی آمد خود جناب آقای بابانوئل می افتاد یک بار پایین. کمی خرده حساب با ایشان داشتیم که گاس این جوری پا بدهد رفع و رجوع اش کنیم .
مونا (چتری برای یک نفر): منم یه دل بی خیال می خوام! یه کم خلخلیه انگار چیزی که می خوام؟!
الهام (اسنپشات): چراغ جادو می خوام من! بعدش دیگه هی آرزو می کنم هر برآورده می شه!
لاغر(حیاط دیوانهخانه): م م م من یه دونه از این خط کشا می خوام که دو تا عکس داره و وقتی تکونش می دی هی عوض می شه
ماهمنیر: دلم می خواد پاپا نوئل اول اشتباهی بستۀ محتوی آرزوی مسی رو بندازه تو دودکش. بعد هم بره و نیم ساعت بعد بستۀ خودمو بیاره. البته شاید دلم به رحم اومد و جعبۀ خالیشو واسه ات فرستادم.
میرزا پیکوفسکی: من دلم می خواست داخل آن کادوی روبان زده چند ورق یا چند استکان احساس گرم بود.
یاسمن (دیهور): کاش اون تو سلامتی و صلح و دوستی برای همه باشه... وای چه پر توقعم!
آزی: ارزو مي كنم كه همه ادما همه اونايي كه دوسشون دارم و حتي اونايي كه دوسشون ندارم به همه ارزوهاشون برسن و شادي و خوشبختي رو با تمام وجود لمس كنند ...اونوقت همه دنيا ميشه محبت و مهربوني و لبخند و عشق....
لینک کامنتدونی برا گودرخوانها