میراندم در باد به سان یال اسبهای، های ِ های
های و آه باران شب ابری
پنبه یا چرکین بر فراز دشت
شیههای پیچید
لابهلای کاجی از جنس میلههای آهنی
هی چوپان اگزیستانسیالیزم دشت میخوانی؟
یال اسب میبافت دختر. هنوز هم؟
شیههی گلهی وحشی گم شده در کوه
قشو میشود به ناز، به زمزمه
اشک میلرزد در دشت
از نگاه اسب، غم، غرور، فریاد ناگفته در گلو
اسب فلج
یورتمه، شیهه، باد، باد، باد، یال در باد ...
کجاست آن ناخواسته که میخواندم به خویش در هیاهو، نجوا، خواب، بیدار
در جنون
من به خود میخزم این بار آر آر آر آری
این سرانجام انسانیست
تنهایی
هوهو، هاها، هِیهِی، هِی هِی، هِی هِی، هی ها، هی ها
بیهوده، بیهو... بی هو، هو هو، بی ها
به زوزهی باد در شاخهها، های های های
Labels: شعر نوشت