صاد چراغ را خاموش کرد روی تخت دراز کشید کمی این ور و آنور شد سرآخر طاقباز خوابید و با صدای ملایمی که بستر جملهی محزونی مینمود به ط دستهدار گفت چاق شدم میبینی؟ ط دستهدار آخرین تکهی کرفسش را قورت داد. غلت زد، دستی به شکم صاد کشید گفت انحنایی از این عاشقانهتر ندیدهام.
1-
2-
3Labels: انحناهای عاشقانه