حرفهاي آخر هفته-اعتراف مي كنم كلي از خودمان راضي هستيم كه اين پروژه ها (
اي بر پدر هر كي اين پروژه را از خودش در آورد) دارد به خير و خوشي تمام مي شود .
-اعتراف مي كنم اين هفته كلي شاخ در اورديم ازين همه بدبياري . ولي گذاشتيم دوره اش بگذرد . گاهي اوقات انگار ادم روي دور بدبياري مي افتد و چاره اي جز برخورد مسالمت آميز نيست.
-اعتراف مي كنم اين ماجراهاي پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها خيلي باحال است . گاهي آدم فكر مي كند از سر بي غمي چه غم ها كه براي خودشان نمي تراشند .
-اعتراف مي كنم كلي داريم تنبلي مي كنيم و باشگاه نمي رويم دستمان را هم توي رنگ نمي گذاريم فقط نشسته ايم مثه ديوانه ها كتاب مي خوانيم . خب كه چه !
- دردودلهاي خودماني آخر هفته :
-انگار آدم حق ندارد غمگين باشد . دلش زندگي نخواهد . بشكند . اين طوري كه مي شوي مثل يك تفاله پرتت مي كنند دور ! عجيب نيست ؟
-آدم بعضي وقتها حتي دلش مي خواهد از خانه ي خودش هم فرار كند از بس كه همه چيز رژه مي روند روي اعصابش . البته عجيب نيست آدم گاهي دلش مي خواهد ازين دنيا هم فرار كند . همان وقت فقط زل زدن به يك در است كه بهت مي گويد مگر پشت آن چه خبر است ؟
-چكار مي شود كرد كه ازدواج با دوستي زمين تا آسمان فرق دارد . با كسي كه دوستي ممكن است بتواني ازدواج كني . ولي با كسي كه ازدواج مي كني حتمن بايد دوست باشي .
-يك وقتي مي گفتيم شيفت و ديليت را براي بعضي دوستي ها بگير ، نمي دانستيم كسي شيفت و ديليت را براي خودمان مي گيرد . (
مصبتان را شكر !)
-يك توصيه ي تجربي مي كنم و آن اينكه مي رويد خواستگاري* (
همين طوري مي نويسند؟) موهايتان را سيخ سيخ نكنيد . بعدش ضايعتان مي كنند شما هم مجبور مي شويد با كمال ضايعشدانگانگي موهايتان را كوتاه كنيد .
-توصيه مي كنم زياد هم به دوستيهايتان مطمئن نباشيد .بعضي وقتها آدم با سر مي خورد زمين .
-آرزو مي كنم هفته ي بعد ديگر طلسم بشكند و برويم باشگاه .
-آرزو مي كنم كتابهايمان را بتوانيم نمايشگاه بخريم و اميدوارم حالا كه جايش را عوض كرده اند خيلي بد نشده باشد . هركه رفته كه خوب نگفته حالا اميدواريم فقط به خاطر عادت كردن به مكان قبلي باشد والا اگر بد باشد و بستني يخي و (
سيب زميني سرخ كرده كه ديگر ندارد ) ذرت مكزيكي و اينها نداشته باشد اصلن به درد نمي خورد .
-آروز مي كنم بعضي ها از انتقادهاي هجوم وارانه دست بردارند . مسلمن هرجايي بدي هست خوبي هم هست . كمي آرام تر .كمي با مردم تر . بهتر نيست فرزندم ؟
قصر - كافكا
دارم فكر مي كنم يك چند خطي هم در مورد كتابها بنويسم ولي بعدش فكر مي كنم زياد مي شود! همين طوري به اندازه ي ده تا پست جا مي گيرد اين عرايض* نه چندان پربار آخر هفته مان . ولي خب چند خط آخرش را عجالتن داشته باشيد تا ببينيم خوبست اصلن چيزي بنويسيم در موردش يا نه . چند سطر آخرش را هم چون آزموسيس جونز
گفته بود كه ندارد كه بگذارد همين جا تقديم وجود انورش مي كنيم
.مادر گرستگر بود . دست لرزانش را دراز كرد ، دست ك. را گرفت و كنار خود نشاند . به زحمت حرف مي زد و فهميدن سخنانش به آساني ممكن نبود . ولي آن چه مي گفت،
كلي تركانده ايم و برايتان آهنگ آپلود كرده ايم . هم مي توانيد گوشش كنيد هم دانلودش كنيد . من دوستش دارم شما هم دوستش بداريد .
DivShare File - Dinata.wmaبحث دوستانه ي زن و شوهري كه بعد از مشاجره با هم نشسته اند قهوه مي خورند و حرف مي زنند :
آقا : تو چطوري مي توني توي دعوا انقدر خودتو كنترل كني و عصبي نشي ؟
خانوم : خب !خودمو مشغول مي كنم .
آقا : چطوري ؟ مثلن چيكار مي كني ؟
خانوم : مثلن دستشويي رو مي شورم .
آقا:چطوري با دستشويي شستن اعصابت آروم ميشه ؟
خانوم : آخه با مسواك تو دستشويي رو مي شورم
[
قهقهه ي جمعيت ]
از آن جايي كه اين قسمت جديد است و طي تقاضاي انجمن ليمبو نشينان به حرفهاي آخر هفته اضافه شده ، هنوز به بالندگي خود نرسيده پس تقاضا داريم در اين بخش ما را ياري فرماييد :
وبلاگ مورد نقد :
Page Not Found ! Eternal Errorنويسنده ي وبلاگ : Osmosis Jones
بحثي در رنگ : با اين كه محتواي بي نهايت شاداب وبلاگ ،رنگي وراي سفيد را مي طلبد و هم چنين كمي يخ جلوه مي كند ولي در كل با توجه به نارنجي اي كه (البته نارنجي سرديست ) در پس زمينه جلوه مي كند و رنگ هايي كه از جلدهاي كتابها و نقاشيهاي كنار صفحه خودنمايي مي كند ، اين وبلاگ جلوه ي خوبي دارد . گرچه باز هم نظر هيأتي از داوران اينست كه جاي ترقي دارد و مي توان رنگ و لعابش را چشم گيرتر و هماهنگ تر با نوع نوشتار كرد.
بحثي در حاشيه : نهايت ذكاوت آقاي جونز است كه حاشيه ي وبلاگشان را به مواردي اختصاص داده اند كه در كمال نوع آوري تحسين خواننده را نيز بر مي انگيزد و بي هيچ حرفي رغبتي را براي خواندن و ديدن اثرات فراهم مي كند .با اين حال هيأت داوران طي شوري پيشنهاد مي كند اين قسمت را بيشتر مورد عنايت قرار داده و گاهي چيز(منظور گرفته از فيلم و عكس و كتاب و آلبوم و اينها) هاي بيشتري به آن اضافه كنيد .
بحثي در اصل : از آن جايي كه شخص خودمان از نوشتن جناب جونز راضي هستيم . زياد مورد انتقاد قرارش نمي دهيم . حاشيه پردازيها در نوشتن ها به وضوح خودش را نشان مي دهد . مثلن در "
آموزههایی در باب مرگ که پدر پسر شجاع به پسر شجاع خاطرنشان کرد و پسر شجاع نیز به پسر پسر شجاع خاطرنشان خواهد کرد " و با آن پي نوشت آخر صريحن ذهن را به آن مي كشد و از موضوع اصلي منحرف مي كند . گاهي اين كار با قصد و تعمدي خواستني انجام مي گيرد و سعي زيادي نياز است تا اصل مطلب فداي حاشيه ها نشود . در كل اين فقط دادن نظري روي نوع نوشتار است و مذمت يا تقدير نيست . اذعان اين نكته لازم است كه من اين جور طنزهاي حاشيه پردازانه را بي نهايت مي پسندم .
بحثي در شخصيت پردازي : حالا كه مي بينيم نقش چاملي و ابولي بالكل دارد به فراموشي سپرده مي شود و در سه تا پست اخير به هيچ وجه سخني از آن ها به ميان نيامده .ولي اين شخصيتها كه ديد واضحي را هم به كسي القاء نمي كند جذاب است و بد هم نيست اگر كمي توضيح درباره شان يك گوشه اي داده شود (ازين پيشنهاد مطمئن نيستم) اوائل خودم كمي گيج مي زدم تا بفهمم واقعن اين چيزي كه مي گوييد چيست .
بحثي در كل : در كل اينكه اين وبلاگ آدم را گاهي معتاد مي كند . وقتي با شخصيتهاش و نوع ژانرهاي خرق عادتش خو بگيري و با كامنتهايش كه يك «فروم» خوب است و به موقع مديريت مي شود .به ديد هيأت داوران اين وبلاگ در عرصه ي طنز حرف هاي زيادي براي گفتن دارد و در مابقي عرصه ها كه به حق خوب نمود پيدا مي كنند ديدي از نوع ديگر را با استفاده از توانايي نويسنده به نمايش مي گذارد كه جاي تقدير و دست مريزاد دارد !
[
كم و كاستي را ببخشيد . نظري داشتيد شما هم بگذاريد . اميدوارم كسي را جز آزموسيس ناراحت نكرده باشم كه تنها قصدم همانا همين بوده . اگر براي دفعه ي بعد دوست داريد مورد انتقاد واقع شويد خودتان داوطلب شويد يا چيزي را پيشنهاد دهيد كه مورد انتقاد واقع شود نيازي نيست حتما وبلاگ باشد به هر حال اين بخش هنوز آپشنال است . چون هنوز به آن درجه از اعتبار نرسيده ام كه هراسي از نقد كردن نداشته باشم ]
- ته مانده ي حرفهاي آخر هفته :
-داريم فكر مي كنيم وبلاگمان را ببنديم يك وبلاگ آخر هفته باز كنيم خيال خودمان و شما را كلن راحت كنيم .
-مهندس دكامايا گفته اگر زنگ نزنم انقدر به تلفن زل مي زند تا درونش حل شود . استعداد را داريد واقعن ؟
-شما كه نمي دانيد چه حالي مي دهد آدم يك بيد مجنون توي حياطش داشته باشد و هي وقتي مي خواهي بروي بيرون از زيرش رد شوي و هي نازت كند و هي نازش كني ، و آن شاخه هاي نازش هي برقصند و از آن دورها هم كه مي آيي ذوق كند و سلام كند .
-انتقاد هميشه سازنده است ؟
-اين عكس را كه
خانوم اتموئيدي گذاشته حتمن ببينيد كه هم كلي نوستولتان مي زند بالا ، هم هنرمندانگيش آدم را توي خودش قل مي دهد .
- انيميشنهاي زير را هم ببينيد كه حرفي دارند براي زدن :
-اين هم كه در
يادداشتها نوشته شده جواب خوبي به سوال هفته ي پيش:...باور كن كه آخر الزمان نه در انتهاي تاريخ بل در همان لحظهيي است كه باور ميكنيم .... باور كن
-پست
سولو ي پورج خان هم كه مي گويم خوب است اصلن گمانتان نبرد به خاطر اينست كه در ملازمتشان مشق كتاب مي كنيم . فقط چون خوب است مي خواهيم شما هم بخوانيدش !
-نگين هم كه هميشه تحسين ما را بدجوري بر مي انگيزد با اين
نقطه الف بودنش و
طرحهاي بي مثالش!-اين را هم كه تقديم كرده بودم به مريم و حالا اين جا هم باز تقديمش مي كنم :
باران مي بارد روي سنگ فرش پياده رو
و جاي پاي قدمهايت را پر مي كند با آب
باران مي بارد روي گونه هايت
كه وقتي مي خندي بالا مي آيند
و چكه چكه از صورتت مي لغزند بر خاك
سودا مي بافي در درونت
و از روياهايي بي تمام
آرام مي خواني از بودنت
و از گسيختگي اي اينچنان
يادت بيايد روزي
در اين كوير سبز
صدها غزل مي خواندي
از داغي چمن
از مهر آفتاب
روياي دوستان
اكنون كه پر شده
جا پاي تو زآب
بنگر به عكس ماه
چون خنده ي تو شاد
وز جاي پات داغ
لبخند مي زند بر روي تو گلم
زيباي مريمم !
پ.ن : حق داريد شاكي باشيد خيلي زياد شد ! شرمنده ي حضورتان !سپاسگزار* صبرتان :)
پ.ن : چه حضور پررنگي از آزموسيس داريم ، اميد است حضورشان كم رنگ تر شود .
*edited
Labels: ويكند نوشت