حرفهاي آخر ِ اين هفته و هفته پسين آن * اعترافهاي آخر هفته : - اعتراف مي كنم اين هفته يكي از ماندگار ترين هفته هاي زندگيم بود[به خاطر وقت گذراندن با يك دوست] و همين طور هفته پسين آن [به خاطر شوكهاي فراوانش ] .
- اعتراف مي كنم ازين كه دلم براي مردم بسوزد به شدت پشيمانم ، هيچ آدمي ،هيچ جايي فكر نمي كند كه محتاج دلسوزيست و تمام محبت تو را به حساب لياقت خود مي گذارد . اگر احساس كنم براي كسي دلسوزي مي كنم رابطه ام را سريعا قطع خواهم كرد [ اگر بتوانم البته ].
- اعتراف مي كنم داشتن دوست خوب هم به شانس بر مي گردد ، ولي اگر يافتي لنگش را بگير كه در نرود .
- اعتراف مي كنم در حضور دوستان روانپزشك شرمنده شده ام ، قبل ازين به مسخره مي گرفتم كه كسي به خاطر بيماريهاي روحي دچار نقصان فيزيكي شود ولي حالا به عينه در خودم ديدم و ايمان آوردم ، به شدت عذر خواهي مي كنم .
- اعتراف مي كنم ديدن ولنتاين در سرتاسر شهر هم خوشحالم مي كند و هم ناراحتم مي كند و بيشتر ازينها روي اعصابم قدم مي زند . خيلي به مردم بي اعتماد شده ام . ولي خب ! اگر ولنتايني باشد حتي اگر يكي خوشحال خواهم شد كه اين روز روز عشق است . فرقي هم نمي كند كه فلاني هر سال بهN نفر كادو مي دهد. يا ازين كادو مي گيرد مي دهد به آن يكي ، يا قرارهاي روز ولنتاينش را يك جوري مي ريزد كه با هم ديگر برخورد نكنند . يا واقعن با عشق مي رود يك چيزي مي خرد كه نمي دانم سال بعد اين عشق خواهد ماند يا نثار كس ديگري مي شود ، به هر حال ولنتاين جالب است .
- اعتراف مي كنم بعضي دوستي ها را بايد بالكل فراموش كرد ،اگرچه همه خاكستريند و نمي توان سياهي مطلق ديد ولي نبايد گذاشت تو را به چشم يك يابو نگاه كنند . شيفت و ديليت را بايد با هم گرفت [ گرچه هنوز دلم نيامده ].
- اعتراف مي كنم اين تنبلي من واقعن بد به روزم آورد يك شبانه روز تا صبح بيدار بودم ، همين طوري هم شب بخواهم بيدار باشم نمي شود چه رسد به ا ينكه بيدار باشي و بخواهي يك مقاله دو هزار و شش را شبيه سازي كني ، توصيه مي كنم آدم باشيد مثل من انقدر خودتان را دودر نكنيد .
- اعتراف مي كنم يكي از چيزهايي كه خيلي دوست دارم بودن در جاده ها در شبهاي باراني است . و ديدن چراغهاي ماشينها .كلن به نظرمان خيلي باحال است . احساسهاي گم شده مان را درونمان مي ريزد چند باره . تركيب شب و نور و آب را بسيار بسيار بسيار دوست دارم .
- اعتراف مي كنم اشتباه در زندگيم زياد كرده ام ولي يكيشان هست كه هر كاري مي كنم فراموشم نمي شود يعني هر كاري مي كنم نمي شود فراموشش كرد ، هر لحظه به خودم لعنت مي فرستم كه اين چه غلطي بود ديگر ،نمي خواهم برايش اشتباهات ديگري بكنم يا نمي دانم ،به هر حال خيلي بد است .
- اعتراف مي كنم آن روز كه ساعت ده و نيم با آن خانم قرار داشتيم توي صادقيه ، ساعت ده و سي و پنج تازه از كرج را ه افتاديم . اعتراف مي كنم كه هر چي زنگ زد گوشي را برنداشتيم ، اعتراف مي كنم كه يك جزئي دروغ هم گفتيم ولي اعتراف مي كنم كه اين يكي از معدود دفعاتي بود كه اين طوري مي رفتم سر قرار .
- اعتراف مي كنم پول يكهويي اين هفته خيلي بهمان چسبيد .
* توصيه هاي آخر هفته :- توصيه مي كنم اگر كسي را دوست نداريد دلبسته خودتان نكنيدش و اگر كسي شما را دوست ندارد هيچ گاه دلبسته اش نشويد و اگر شديد ، هيچوقت به دستو پايش نيافتيد كه برگردد . تمام خواستن يك آدم تا جاييست كه شخصيت طرف روبرو را محكم ببيند . حالا اگر دانستيد كه دوستتان دارد و دوستش داريد ، دست و پاهايش را هم بوسيديد بد نيست ولي امان از عشق يك طرفه
- توصيه مي كنم تمرين كنيد بگوييد « نه » ،من حالا بهتر شده ام . كمي مي توانم نه بگويم .
- توصيه مي كنم « نفر دوم » نباشيد . آدمهاي نفر دوم از نظر من آدمهايي سست بنيه و غير قابل اطميناني هستند . كساني كه منتظرند ببينند فلاني چي كار كرد و دنبالش راه بيافتند .
- توصيه مي كنم اگر هم در پي پول هستيد ، دانشتان را بالا ببريد پول از آسمان مي ريزد .
- توصيه مي كنم قبل از هر چيز در زندگي دنبال يك دوست خوب باشيد و خودتان سعي كنيد پيش از هر جيزي يك دوست خوب باشيد .
- توصيه مي كنم تا جايي كه مي توانيد صبور باشيد و روي اعصاب خود كنترل داشته باشيد حتي اگر كسي ناسزا نثارتان كردند ، پشت گوش نياندازيد به اندازه يك عمر كمكتان مي كند و صد در صد نتيجه مي دهد .
- توصيه مي كنم خودتان را محدود نكنيد به دو گروه با كلاس و بي كلاس ، محدود مي شويد و مسخره ترين نوع گروه بندي در عالم است . كي مي تواند حتي كلاس را تعريف كند . هر جور مي خواهي زندگي كن فقط چيپ نباش ، خودت را با خودت مقايسه كن و از خودت بهتر باش .
* آرزوهاي آخر هفته : - آرزو مي كنم كه در طي اين دو هفته بتوانم نتيجه خوبي از زمان محدودم بگيرم ، بالاخره زمان عمليات كنسروي رسيد تا چهارشنبه يكي از پروژه ها و ديگري را تا هفته بعد از آن بايد تحويل دهم و اين واقعا گريه آور است
- آرزو مي كنم دوستان خوبم هميشه كنارم باشند .
- آرزو مي كنم بتوانم از دقايق خوشي بهترين استفاده را بكنم و بدانم و يادم نرود كه خوشي همان لحظه ايست كه مي رود و من دارم حسرت گذشته را مي خورم يا نگران آينده ام .
- آرزو مي كنم اگر كسي را دوست دارم نه به اندازه اي كه من دوستش دارم ولي لا اقل نصف آن مرا دوست داشته باشد .گرچه در كل زياد هم فرقي نمي كند ، حتي اگر فقط من دوست داشته باشمش شايد بشكنم ولي ترجيح نمي دهم كه به دروغ دوستم داشته باشد و بعدها به همه ثانيه هايم لعنت بفرستم .
- آرزو مي كنم همه روزهاي آينده چون اين دو هفته پر از شوك و هيجان و احساس و دوستي و خنده و اشك و دوستي باشد و همه آينده ها مثل اين دو هفته پر از ضربه هايي از بعضي از دوستانم نباشد و گيرهاي بيخود بعضي ها و خريت يك سري از آدمهاو نبينم كه بعضي شخصيتها چه طور خودشان را مي شكنند.
- آرزو مي كنم انقدر مردم فضول نباشند [ قابل توجه بعضي ها ] .
* درد و دلهاي خودماني آخر هفته :- واقعا شرمنده ام كه جلد دوم را نمي نويسم ، آخر توي وبلاگ خودم مي توانم چرت و پرت هم بنويسم ولي آنجا رويم نمي شود ، چي كار كنم .
- پرده نارنجي اتاقم را خيلي دوست دارم ، مخصوصن حالا كه اين گلدان خوشگل آمده جلويش ولي يك ذره سخت مي شود مونيتور را ديد . خيلي خوشمان مي آيد وقتي مي آييم تو و يكهو يك عالمه نور نارنجي مي بينيم.
- خيلي دوست دارم همه اش بيدار باشم و ازين پنجره طلوع و از ديگري غروب را ببينم ولي كمتر پيش مي آيد .
- چقدر بد است آدم توي خنده هم كم مي آورد ، آن روز انقدر با آزي خنديديم تمام حلقوم و دل و سرم درد گرفت اصلا ديگر نمي توانستم بخندم، بيچاره آزي انقدر سرفه كرد گفتم الانه كه زبونم لال .. باي باي .. ولي گويا ايشون هفت تا جون زاپاس دارند .
- واي چقدر خوب بود اين چند روز ، چقدر بعضي بابا و مامانها حساسيت بي مورد دارند ها ،چقدر دلم خنك شد وقتي به مامانم معقولانه فهماندم كه دفعه آخرتان باشد كارتان اصلا درست نبود آدم كه همه اش نبايد به فكر خودش باشد .
* حرف علمي آخر هفته :اگر قرار است معتاد شوي برو به سمت ورزش ، گويا در ورزش بدن يك نوع ماده مخدر از خودش ترشح مي كند كه بعد از آن آرامش به انسان دست مي دهد. من به شخصه به ورزش و آرامش بعد از آن معتادم
* فيلم آخر هفته :Life is Beautiful
با يك كارگرداني ضعيف ولي يك موضوع توپ ، توي ذهنم مجبور شدم آن چه را نمي پسنديدم از نو بسازم و خب ! بعد از آن دوستش داشتم حالا يادم نيست فيلم اصلي جه بود . خيلي از آن صحنه كه پسرك درون صندوقي پنهان شده بود و پدرش را مي بردند بكشند و پدر براي پسرش كارهاي دلقكي مي كرد خوشمان آمد.
* ته مانده حرفهاي آخر هفته :- تنهايي ممكن است تلخ باشد ولي گواراييش مثل آب زلال است
- سولماز مي گفت كه اگر كسي شعرش را برايت خواند برايت خيلي ارزش قائل شده و من ازين حرفش خيلي خوشم آمد و از احترامش و از نوع تفكرش و ازينكه مثل بقيه نيست
- اينكه فقط براي خودت زندگي نكني يك نعمت اناريست .
- جالب بود كه يكي از بچه ها انقدر زود واژه مي ساخت بعد ازينكه انارم را خواند . داشت درباره كسي حرف مي زد گفت كه فلاني انارش را برايم فقط يكبار شكست و همين يكبار بود و چقدر به مذاقمان جالب آمد
- چقدر ازينكه يك دوست خوب مثل آزي دارم خوشحالم و چقدر خوشحالم كه انقدر تفكراتمان و احساسهايمان شبيه است
- انارت را يك روز بشكن وگرنه مي پوسد .
- براي هر كسي انقدر مايه بزار كه برايت مايه مي گذارد
- خدا يك چيز مطلق است ، يك چيز جاري ، حتي اگر باور نكني نمي توان منكر شد كه وجود دارد .
- نتوانستم آن سي دي مذكور را گوش كنم و افسوس بزرگي برايم آورد .
- خيلي از اعترافهايم فراموشم شده ، به هر حال ما مثل بعضي ها حافظه جز به جز نداريم همين را هم به زور سر پا نگه داشته ايم
پ.ن : بابا شما فضولا كه ثانيه به ثانيه توي زندگي من هستيد ديگه اعتراف مي خوايد چي كار !!!!!!
Labels: ويكند نوشت